درباره فیلم
پسر جوانی بهنام «سونئو» با دختر معلولی به اسم «ژوزی» آشنا میشود و بهدرخواست مادربزرگ دختر بهعنوان یک خدمتکار در کنار ژوزی قرار میگیرد. سونئو که اشتیاق ژوزی را برای دیدن و کشفکردن درک میکند هر روز او را به گردش میبرد تا او بتواند مسیر آیندهی خود را پیدا کند. سونئو نیز در این میان به کمک ژوزی به رویاهای خود دست پیدا میکند. این اثر با کمترین میزان خشونت، ترس و ناهنجاری پیامهای زیبایی دربارهی همدلی، مسئولیتپذیری و دوستی دارد.
تصاویر فیلم
پیشنهادهای مشابه
نمایش همهنقد و بررسی
معتبر: این تحلیلها بهترین و دقیقترین نتایج رو دارن! ما دادههای کافی و باکیفیت داشتیم و هوش مصنوعی ما نتایج مناسبی رو برای این دسته از فیلمها بهمون داده.
خشونت: خیلی کم
ترس: خیلی کم
ناهنجاری اجتماعی: کم
الگوی مثبت: زیاد
پیام مثبت: زیاد
خلاصه فیلم
ویرایشپسر ۲۲ سالهای بهنام «سونئو سوزوکاوا» یک روز در راه بازگشت به خانه با ویلچر دختر فلجی که از کنترل خارج شده است تصادف میکند. دختر از روی ویلچر پرت میشود و سونئو او را میگیرد. مادربزرگ دختر برای تشکر سونئو را برای شام به خانه دعوت میکند و این آغاز آشنایی او با «ژوزی» دختر 24سالهای است بهطور مادرزاد فلج است.
«چیزو» مادربزرگ ژوزی متوجه میشود که سونئو دانشجوی رشتهی زیستشناسی دریایی است و برای زندگی در شهر و مخارج تحصیلش با مشکلات مالی دستوپنجه نرم میکند. پس به سونئو پیشنهاد میدهد که در ازای یک حقوق خوب به خدمتکاری ژوزی دربیاید. سونئو پیشنهاد او را قبول میکند، اما ژوزی که به سونئو اعتماد ندارد، او را یک مزاحم خطاب میکند و با او سر ناسازگاری میگذارد. عاقبت سونئو تصمیم میگیرد که این کار را رها کند، اما درست قبل از اینکه استعفا دهد متوجه میشود که ژوزی ناپدید شده است. پس از جستوجوی بسیار، سونئو بالاخره ژوزی را پیدا میکند و متوجه میشود که او میخواهد دریا را ببیند. چیزو همیشه ژوزی را از محیط بیرون دور نگه داشته است و سونئو که ولع گشتوگذار را در ژوزی میبیند تصمیم میگیرد که خدمتکار او باقی بماند و همهجا را نشانش بدهد.
آنها هر روز دور از چشم چیزو به گردش میروند، اما تعامل ژوزی با مردم چندان تعریفی ندارد زیرا اعتماد بهنفس کافی را برای ارتباطگیری ندارد. با این حال، وقتی یک روز در کتابخانه برای بچههای کوچک داستان میخواند متوجه میشود که نقاشیهایش برای آنها جذاب است. پس بهسمت تصویرگری میرود. دیری نمیپاید که خوشحالی ژوزی با مرگ مادربزرگش پایان مییابد. ژوزی که با پول کمی برای زندگی باقی میماند، رویای خود را رها میکند و یک کارمند اداری میشود. در همین حال، سونئو از دانشگاهی در مکزیک بورسیه دریافت میکند و تا چند ماه دیگر باید این شهر را ترک کند. سونئو با وجود آیندهی درخشانش، همچنان نگران وضعیت ژوزی است. «مای» که همکار سونئو در یک مغازهی غواصی است و به او علاقهمند است، سراغ ژوزی میرود و به او میگوید که سونئو را آزاد بگذارد. ژوزی نیز با سونئو تماس میگیرد تا برای خداحافظی با هم از دریا دیدن کنند. این دیدار که با تلخی همراه است منجر به تصادف سونئو و شکستگی استخوان پایش میشود. دکتر به او میگوید که ممکن است دیگر مانند قبل راه نرود. مدتها میگذرد و وضعیت پای سونئو تعریفی ندارد، از همین روی او بورسیه را از دست میدهد و از نظر روحی حال بسیار وخیمی پیدا میکند.
مای از سونئو میخواهد که رویاهایش را رها کند و با او همراه شود، اما ژوزی یک کتاب مصور طراحی میکند که در آن بهطور غیرمستقیم داستان سونئو را نوشته است و از او میخواهد که رویاهایش را فراموش نکند. سونئو که تحت تأثیر این داستان قرار میگیرد، تلاش میکند تا دوباره راه برود. در روزی که سونئو از بیمارستان مرخص میشود، ژوزی ناپدید میشود و سونئو با نگرانی همهجا را میگردد و شروع به دویدن میکند. او پس از جستوجوی طولانی، ژوزی را در باغوحش روبهروی ببر و جادهای که قبلاً او را میترساند، پیدا میکند. سونئو و ژوزی در این ملاقات به یکدیگر ابراز علاقه میکنند. سونئو برای تحصیل به مکزیک میرود و در طول تعطیلات بهاری، ژوزی دوباره با سونئو در زیر یک درخت گیلاس دیدار میکند.
درباره این موارد گفتگو کنید
- بهنظرت نقاط قوت ژوزی و سونئو چه چیزهایی بود؟ ژوزی و سونئو بر چه اساسی به تکامل رسیدند؟ آنها از یکدیگر چه چیزهایی یاد گرفتند؟ نظرت دربارهی شخصیت ژوزی چیست؟ بهنظرت معلولیت تا چه اندازه میتواند به یک مانع تبدیل شود؟ خلاصه: این انیمه دربارهی اینکه «زندگی بر اساس نگاه ما به آن شکل میگیرد» چه چیزهایی میگوید؟
آنچه والدین باید بدانند
ویرایشانیمهی «ژوزی: ببر و ماهی» با اقتباس از یک مانگای ژاپنی ساخته شده است. یک فیلم سینمایی با عنوان «ژوزی» نیز در سال 2020 با الهام از این مانگا در کشور کرهی جنوبی تولید شد که پایانبندی آن با این انیمه متفاوت است.
شخصیتهای اصلی این اثر همگی بزرگسال هستند و هرکدام داستان زندگی خود را دارند. ژوزی دختر 24سالهی معلولی است که به دور از محیط بیرون رشد کرده است. او شخصیتی بیاعتماد و منزوی دارد، اما در میان کتابها و نقاشیهایش زندگی میکند. سونئو نیز پسر 22سالهای است که خانوادهاش از هم پاشیده شده، اما خودش شخصیت مستقلی دارد. او به تنهایی در شهر زندگی میکند و بر روی موفقیت در رشتهی تحصیلیاش تاکید زیادی دارد. قرارگرفتن سونئو و ژوزی در کنار هم باعث میشود تا آنها به رشد شخصیتی برسند و هرکدام بهعنوان یک پشتیبان و حامی عاطفی در زندگی هم حضور پیدا میکنند. سونئو و ژوزی یک نقطه اشتراک مهم دارند. چیزی که روح آنها را به یکدیگر گره زده درواقع این است که: «باید رویایی وجود داشته باشد و برای رسیدن به آن تا حد توان تلاش کرد». داستان این انیمه به اجرا درآوردن همین پیام است، البته با رعایت یک اصل، آن هم اینکه علاقه و رویاهای ما باید در راستای توان و استعدادمان باشد. در این صورت است که میتوان به نتیجه و هدف مطلوب رسید. تماشای این اثر میتواند برای نوجوانان بسیار الهامبخش باشد و به آنها بیاموزد که در زندگی بهدنبال هدف یا رویایی باشند که توان و استعدادشان در آن است.
یکی از شخصیتهای اصلی این انیمه دختری با معلولیت جسمانی است. او وضعیت خود را پذیرفته و با آن کنار آمده است. اگرچه سالها بنا بر تصمیم مادربزرگش به دور از مردم و فضای بیرون از خانه زیسته است، اما با کتابخواندن و پرورش استعداد خود در نقاشی دنیای زیبایی برای خودش خلق کرده است. سونئو نیز بهعنوان یک انسان تنها و پرمشغله برای خود هدف دارد و همین عامل به او انگیزهی ادامهدادن میدهد. این موضوع میتواند برای افرادی که به هر دلیلی تنها یا ناتوان شدهاند محل تأمل چنین مفهومی باشد: مهم نیست که تو یک فرد معمولی یا معلول هستی، زندگی بر اساس نگاه ما به آن شکل میگیرد پس برای خودت هدفگذاری کن تا بتوانی با انگیزهی کافی فعالیت کنی.
خلاصه:
این اثر با نگاه امیدوارانه به زندگی سخت یک معلول و یک دانشجو میتواند برای نوجوانان الهامبخش یک پیام مهم باشد: در زندگی هدف یا رویایی داشته باش و برای رسیدن به آن تلاش کن.
دیدگاههای کاربران
دیدگاهی ثبت نشده است.