ماجراجویی با حیوان خانگی ژوراسیک

شخصیت‌ها: کریس: پسری که باهوش و کنجکاو است. کریس البته به درس و مدرسه توجهی ندارد و بیشتر به ماجراجویی و چیزهای نادر علاقه‌مند است. پیرمرد: پیرمردی که 5 سال پیش مرده است و اکنون روحش با کریس در ارتباط است! البته کریس نمی‌داند که او یک روح است! دکتر یوست: مردی که بر روی حیوانات نادر تحقیق می‌کند و آرزویش این است که با استفاده از آن‌ها ثروتمند و مشهور شود. داستان اثر: کریس که یک دانش‌آموز کنجکاو و ماجراجوست در پیِ یافتن چیزهای عجیب و نادر وارد یک مغازه‌ با نام دنیای شگفتی‌ها می‌شود. در آنجا پیرمردی است که به او یک صندوقچه می‌دهد که حاوی تخم دایناسور است! کریس، تخم را به خانه می‌برد و سعی می‌کند با گرم نگه‌داشتنِ آن، از او مراقبت کند تا به دنیا بیاید! دقایقی بیشتر طول نمی‌کشد و تخم می‌شکند و یک بچه‌دایناسور از آن بیرون می‌آید. کریس، نامش را آلبرت می‌گذارد و تصمیم دارد مانند یک حیوان خانگی از او مراقبت کند. در اولین قدم، او را به موزه‌ی دایناسورها می‌برد اما در آنجا دکتر یوست، متوجه حضور دایناسور شده و آن‌ها را تعقیب می‌کند. آلبرت به طور اتفاقی و اشتباهی سوار یک ماشین شده و می‌رود. راننده پس از مشاهده آلبرت که حالا بسیار بزرگ‌تر شده است، با پلیس تماس می‌گیرد. پلیس او را در قفس کرده و با دکتر یوست ماجرا را در میان می‌گذارد. دکتر یوست، آلبرت را برای انجام تحقیقات و البته با هدف شهرت و ثروت با خود به آزمایشگاهش در میان جنگل می‌برد. کریس و پیرمرد نیز به دنبالشان می‌روند تا آلبرت را نجات دهند. پس از تعقیب و گریزهای بسیار بالاخره آن‌ها، آلبرت را در جنگل رها می‌کنند تا آزادانه زندگی کند.

چرا 12 سال؟ خشونت و استفاده از اسلحه و تهدید دانش‌آموز قصه و حضور یک فردِ مرده در کنار او که مشخص نیست دقیقا چطور به این دنیا آمده و مانند یک انسان عادی در رفت و آمد است و در واقع حضور روح در کنار شخصیت اول برای مخاطب زیر 12 سال سوال‌برانگیز و مبهم است و ممکن است ترسی موهوم در ذهن او پدید بیاورد. نقش ما چیست؟ پس از تماشای فیلم می‌توانیم درباره موضوعات مطرح شده در آن با فرزندان خود گفتگو کنیم. درباره اهمیت حفاظت از محیط زیست و چرایی عدم نگهداری از حیوانات در خانه، قفس و یا هر جای دیگری جز جنگل و محیط آزاد برای آن‌ها، صحبت کنیم و نظر آنان را نیز جویا شویم. درباره رفتارهای کریس و پنهانکاری او و عواقبی که در پی داشت با آن‌ها گفتگو کنیم و بپرسیم اگر کریس موضوع را صادقانه با والدین خود مطرح می‌کرد چه اتفاقی می‌افتاد؟ اصلا چرا کریس موضوع را از آن‌ها پنهان کرد؟ علت آن ترس از واکنش پدر و مادرش بود؟! اگر تو جای او بودی چه می‌کردی؟