درباره فیلم
فیلم «سایه در ابر» یکی از جدیدترین آثار اکشن، ترسناک و جنگی آمریکاست که توسط کارگردان نسبتاً تازهکاری به نام «روزان لیانگ» ساخته شده است. این فیلم توانست در جشنوارهی بینالمللی فیلم تورنتو، جایزهی فیلم برگزیده از سوی مردم را دریافت کند. زنی که انگیزهی بالایی داشته باشد یک نیروی ترسناک و غیرقابلتوقف محسوب میشود. این همان موضوع اصلی این فیلم ترسناک و لذّتبخش دربارهی جنگ جهانی دوم است که در آن خانم «ماد گَرت» بهعنوان یک زن خلبان قصد دارد با جعل اسناد یک عملیات محرمانه، همراه یک بمبافکن B-17 که تمام خدمهی آن مرد هستند با فرزند نوزاد خود که در چمدان گذاشته است فرار کند. این فیلم دارای صحنههای خشونتآمیز و ترسناک و نمایش موجودات ناشناختهای است که قصد دارند چمدان را بگیرند، اما «ماد گرت» با شجاعت تمام برای حفظ جان فرزندش تلاش میکند.
تصاویر فیلم
پیشنهادهای مشابه
نمایش همهنقد و بررسی
معتبر: این تحلیلها بهترین و دقیقترین نتایج رو دارن! ما دادههای کافی و باکیفیت داشتیم و هوش مصنوعی ما نتایج مناسبی رو برای این دسته از فیلمها بهمون داده.
خشونت: کم
ترس: کم
ناهنجاری اجتماعی: خیلی زیاد
الگوی مثبت: متوسط
پیام مثبت: متوسط
خلاصه فیلم
ویرایشداستان از جایی شروع میشود که «ماد گرت» در نقش یک خلبان جنگی زن، در آخرین دقایق پرواز یک هواپیمای جنگی، با جعل یک حکم مأموریت فوقمحرمانه، وارد هواپیما شده تا یک محمولهی فوقسرّی را حمل کند.
سربازان این پرواز در وهلهی اول از پذیرش این زن مرموز سر باز میزنند. اما درنهایت بهخاطر حکم مأموریتی که در دست داشت مجبور میشوند او را بپذیرند. این زن به قسمت کابیین دیدهبانی رفته و وارد یک اتاقک کوچک میشود و محمولهاش را که نمیتوانست با خود به کابیین ببرد به گروهبان دوم والتر کوئید سپرد.
ماد گرت از کابین دیدهبانی، سایههایی در ابرها دید اما هنگامی که از بیسیم گزارش داد مورد تمسخر افراد قرار گرفت. اما حقیقت این بود که گرملینها، موجوداتی افسانهای که شبیه به خفاش هستند، به هواپیما حمله کرده بودند.
یکی از گرملینها به ماد گرت حمله میکند و او مجبور میشود با اسلحه به گرملین شلیک کند و خدمه متوجه میشوند او مسلّح است و بعد از آن، خدمهی هواپیما به محمولهی سرّی شک میکنند و در چمدان را باز میکنند و متوجه میشوند یک نوزاد در آن چمدان است و ماد گرت هویت واقعیاش آشکار میشود.
هواپیما قصد بازگشت داشت که گرملینها به داخل هواپیما هم نفوذ میکنند و درگیری رخ میدهد، یکی از گرملینها چمدان را برداشت و قصد خارجشدن از هواپیما را داشت که ماد گرت متوجه او میشود. او هم به بیرون هواپیما میآید و به گرمیلن شکلیک کرده و چمدان را نجات میدهد. در انتهای داستان، تمام خدمهی هواپیما بهجز ویلیامز، کیل، کوئید و گرت کشته میشوند و ویلیامز به کمک گرت هواپیما را فرود میآورد و در انتهای داستان هم یکی از گرملینها به آنها حمله میکند که ماد گرت بهصورت تنبهتن بهتنهایی با او مبارزه کرده و او را میکشد و فرزند خود را در آغوش میکشد.
درباره این موارد گفتگو کنید
- با فرزند خود مطرح کنید که چه دلایلی باعث بهوجودآمدن جنگ میشود. نقش زنان در جنگ چیست؟ آیا ماد گرت در نقش یک سرباز ارتش، مادر خوبی برای فرزندش خواهد بود؟ آیا رفتار والتر کوئید با ماد گرت و ترک او کار درستی بود؟ ماد گرت به چه روش دیگری میتوانست فرزند خود را حفظ کند؟ آنتون ویلیامز، کمکخلبان هواپیما، پس از کشتهشدن کاپیتان ویوز چگونه توانست به ترس خود غلبه کند؟ خلاصه: شخصیت ماد گرت را چگونه ارزیابی میکنید؟
آنچه والدین باید بدانند
ویرایشفیلم «سایه در ابر» داستان یک خلبان زن به نام «ماد گرت» است که در خلال جنگ جهانی دوم بهبهانهی یک عملیات فوقسرّی، با فرزند خود قصد فرار دارد. مأمور گرت نمونهی کامل یک مادر دلسوز و مهربان است که در این پرواز با گرملینها مواجه میشود.
گرملینها جوندگانی شبیه به خفاش هستند که ظاهر وحشتناکی دارند و ممکن است چهرهی آنها تا مدّتها در ذهن فرزندتان بماند. مبارزه با این موجودات دارای خشونت زیادی است و باعث شکستگی، خونریزی و حتی مرگ خدمهی هواپیما میشود. اما این فیلم پایان خوبی دارد و این مادر قهرمان موفق به نجات فرزند خود میشود و در صحنهی آخر فیلم فرزند خود را در آغوش میکشد.
خلاصه: چهرهی ترسناک گرملینها ممکن است تا مدّتها در ذهن فرزند شما بماند.
این فیلم چه نکات مثبتی دارد
این فیلم فمینیستی هیجانانگیز و سرگرمکنندهای را به تصویر میکشد، البته اگر این چیزی باشد که انتظارش را دارید. اما در ابتدا، دشوار است که سر و ته داستان را پیدا کنید، انگار که دو فیلم متفاوت را به هم چسبانده باشند. سایه در ابرها با یک درام جدی و پرتنش از جنگ جهانی دوم آغاز میشود، و به بینندهها درک مستقیم و دست اولی از تبعیض جنسیتیای که زنان اغلب در ارتش با آن مواجه هستند، میدهد-- و اینکه چطور این تبعیض، منافع بزرگتر را تضعیف میکند. در این بخش، موریتز یکتنه نمایش را به دوش میکشد، دوربین تنها بر او متمرکز است در حالی که در صندلی چرخان و تنگ و تمام شیشهای زیر هواپیما نشسته است. او فقط از طریق هدفون میتواند با خدمه ارتباط برقرار کند، و تلاش میکند با روشهای مختلف رفتار تحقیرآمیز آنها را متوقف کند، در حالی که اطمینان حاصل میکند او و بسته مهمش بهدرستی و ایمن به مقصد میرسند. این یک بررسی نزدیک و خفگیآور از تجربیات برخی زنان ماهر و توانمند است که فقط سعی در انجام وظیفه خود دارند. و سپس، وقتی گرت یک "گرملین" را روی بال هواپیما میبیند که موتور را پاره میکند، میتوانید تصور کنید که این بازنویسی اپیزود مشهور منطقه گرگ و میش با نام "وحشت در 20000 فوت" است. اما درست در همین لحظه است که فیلم از نظر منطق به سمت چپ منحرف میشود. گرت از پنجره هواپیما بیرون میرود و اعتبار فیلم را با خود میبرد. این اشکالی ندارد-- به شرطی که با ایدهای که فیلم قرار است به چیزی کاملاً متفاوت تبدیل شود، موافق باشید. وقتی او فریاد میزند "شما هیچ تصوری ندارید که من تا کجا پیش خواهم رفت"، این یک هشدار به گرملین نیست، بلکه هشداری به بینندگان است-- چون واقعاً نمیدانید که فیلم تا کجا پیش خواهد رفت در نیمه آخرش. وقتی دوربین میچرخد تا گرت وارونه را به حالت عادی نشان دهد، لحن، سبک و پویایی قدرت فیلم تغییر میکند و به دنبال آن، دنبالههای اکشن غیرمحتمل و حیرتآوری رخ میدهد.این یک فیلم با موارد "بد" است. متاسفانه سایه در ابر در بسیاری از سینماهای فیلم دیده نخواهد شد: جلوههای ویژه و اکشن کاوابونگا واقعاً باید در بزرگترین صفحه نمایش ممکن دیده شود. و با حداکثر تعداد افراد ممکن، زیرا نیم ساعت آخر قرار است یک تجربه مشترک باشد، با تماشاگران که به صورت جمعی به صفحه نمایش سوت میزنند و فریاد میکشند و به یکدیگر نگاه میکنند در حالی که سرشان را با لبخند تکان میدهند و میگویند، "چی؟" متاسفانه این یک تجربه واقعیت مجازی کامل نیست، زیرا شما را در صندلی گرت قرار میدهد، با دید پرندهای از هواپیماهای ژاپنی صفر که به هواپیمای او حمله میکنند. و واقعاً متاسفانه نویسنده اصلی مکس لندیس با این فیلم مرتبط است، زیرا ذات آن بسیار، بسیار نزدیک به وضعیت زندگی واقعی اوست (او پس از چندین اتهام تجاوز جنسی و سوءرفتار از پروژه اخراج شد) که نمیتوانید حضورش را نادیده بگیرید. و با توجه به خط داستانی گرملین، نمیتوانید به منطقه گرگ و میش: فیلم فکر نکنید، که به دلیل مرگ سه بازیگر تحت نظارت جان لندیس، پدر مکس لندیس، مشهور است. شاید همه چیز منطقی باشد، شاید موریتز و کارگردان/بازنویس رزانه لیانگ کنترل خلاقانه کامل کار لندیس را به دست بگیرند و آن را به یک فیلم فمینیستی تبدیل کنند، که عدالت است. قطعاً در فیلم اینطور به نظر میرسد. همانطور که برای گرت مشخص میشود که هیچیک از مردان در هواپیما قادر به مقابله و نابودی هیولای لزج، نفرتانگیز و خطرناکی که پروازشان را آزار میدهد، نیستند، برای بینندگان نیز مشخص است که گرملین استعارهای است از تمام لزج، نفرتانگیز، و مزخرف خطرناکی که زنان در طول قرنها مجبور به تحمل آن بودهاند، و بر عهده زنان است که در نهایت شیاطینی را له کنند که حضورشان همه ما را تهدید میکند.
دیدگاههای کاربران
دیدگاهی ثبت نشده است.