خانه پرسروصدا

«لینکلن» و ده خواهرش به همراه پدرومادرشان در یک خانه نسبتا کوچک زندگی می‌کنند. هرکدام از دختران خانواده یک استعداد خاص و منحصر به فرد دارد. در این بین لینکلن، تنها پسر خانواده، عادی ترین فرد خانواده محسوب می‌شود اما بسیار خوب و ماهرانه می‌تواند کارهای خانواده شلوغشان را مدیریت کند. اما لینکلن از عادی و معمولی بودن خسته شده و از اینکه همیشه زیر سایه خواهرانش زندگی کرده و خواهرانش مرکز توجه بوده‌اند نه او، شاکی و عصبانی است. لینکلن بعد از شنیدن یک خاطره از دوست صمیمی‌اش درباره اینکه استعداد آشپزی در آن‌ها موروثی است، تصمیم می‌گیرد به دنبال اجداد خود بگردد. پس از تحقیقات فهمیدند که اجداد پدری آن‌ها اسکاتلندی هستند و می‌توانند اقوام خود را در آنجا پیدا کنند. پس از یک سفر سخت و طاقت‌فرسا، آن‌ها به اسکاتلند رسیدند و با پرس و جو از اهالی شهر به قلعه‌ای رسیدند که در زمان‌های قدیم متعلق به خاندان آن‌ها بوده است. آن‌ها در آنجا با «موراک» روبه رو شدند که خدمتکار خانه اجدادی‌شان بود. البته موراک چندان علاقه‌ای به حضور آن‌ها در آن خانه نداشت. لینکلن که به دنبال استعداد پنهان خانوادگی‌شان می‌گردد مدام درباره اجدادشان سوال می‌پرسد و متوجه می‌شود خانواده‌ای که قبل از آن‌ها در این خانه زندگی می‌کردند، خانواده‌ای دقیقا شبیه به آن‌ها بودند؛ با ده دختر و یک پسر. او سعی می‌کنند از «اگنس» درباره پسر خانواده سوال کند و مانند او رفتار کند. اگنس به او می‌گوید که وظیفه اصلی او کمک به مردم بوده و مردم او را بسیار دوست داشتند پس لینکلن هم سعی می‌کند همین کار را انجام دهد تا محبوب شود. در این بین موراک سعی دارد این خانواده پر سروصدا را بیرون کند و خودش تاج فرمانروایی را بر سر بگذارد. موراک برای اینکه به هدفش برسد کاری می‌کند لینکلن باعث خرابی شهر شود و محبوبیتش را در بین مردم از دست دهد. لینکلن که از این اتفاق بسیار شرمنده است به خانواده‌اش می‌گوید که به خانه برگردند و دیگر نمی‌خواهد در اسکاتلند بمانند. موراک که دقیقا همین را می‌خواست، به محض رفتن آن‌ها تاج را بر سر می‌گذارد و ظلم را علیه مردم شهر آغاز می‌کند. خبر به «خانواده لود» که هنوز زیاد از شهر دور نشده‌اند می‌رسد و آن‌ها تصمیم می‌گیرند برگردند و به مردم کمک کنند تا از دست موراک رها شوند. باتلاش‌های لینکلن تاج را از موراک می‌گیرند و به اگنس می‌دهند که همیشه دلسوز مردم شهر بوده‌است.

• تو هم مثل لینکلن دوست داری در مرکز توجه باشی؟ به‌نظرت برای اینکه دیگران تو را ببینند و تشویقت کنند چه کارهایی می‌توانی انجام دهی؟ به‌نظرت چقدر لازم است آدم‌ها برای دیده شدن تلاش کنند؟ چرا لینکلن اگنس را به عنوان جانشین انتخاب کرد؟ خلاصه: از شخصیت همسال فرزندتان در داستان برای صحبت با فرزندتان استفاده کنید.

این اثر، داستان یک خانواده پرجمعیت با ده دختر و یک پسر است. پسر خانواده برای یافتن استعداد پنهانش و پیدا کردن اجدادش، با خانواده به اسکاتلند می‌رود و با اتفاقات جدیدی روبه‌رو می‌شود که دیدگاهش به زندگی را تغییر می‌دهد. او همیشه به دنبال خاص و در مرکز توجه بودن است اما متوجه می‌شود همه چیز در دیده شدن و خاص و عجیب بودن نیست. اگر فرزند شما هم دیده شدن را دوست دارد و برای آن هرکاری می‌کند، می‌توانید درباره این پیام داستان با او گفتگو کنید. مورد قابل توجه در شاخص خشونت این اثر دعواهایی است که بین خواهرها صورت می‌گیرد که ممکن است به این موضوع در بین فرزندانتان رسمیت ببخشد؛ توصیه می‌شود که درباره منفی بودن این موضوع با آن‌ها گفتگو کنید. اگر زمان و شرایطش را دارید این اثر را همراه فرزندتان تماشا کنید بی شک این همراهی لذت بخش خواهد بود. خلاصه: داستان پیام ساده‌ای دارد و پیچیدگی خاصی نیز ندارد. بهتر است گفتگو درباره پیام‌های داستان و خشونتی که بین خواهران خانواده رخ می‌دهد را از یاد نبرید.

الهام گرفته از تجربه شخصی، خالق کریس ساوینو کار بزرگی در ارائه فراز و نشیب های زندگی در یک خانواده بزرگ از دید قهرمان شکست ناپذیر داستان، لینکلن، انجام می دهد. شخصیت های متمایز خواهرانش برای جذابیت داستان بسیار مهم هستند -- از خواهر اول لجوج لوری (کاترین تابر) تا لوس غمگین لوسی (جسیکا دی چیکو) -- که همیشه موفق به خراب کردن نقشه های برادرشان می شوند. گاهی اوقات این کار عمدی است؛ گاهی اوقات تصادفی، اما در هر صورت، لینکلن را به ماموریتی بامزه و ناامید کننده از خود برای دفاع از خود و ایجاد جایگاه خود در خانه ای که توسط دختران تسخیر شده است، می فرستد.بچه‌ها به خانه پر سروصدا می‌آیند تا بخندند، اما برای بازیگران فوق‌العاده و تم‌های شگفت‌انگیز و دلگرم‌کننده‌ای که هر داستان را دربرمی‌گیرد، بازمی‌گردند. رقابت خواهر و برادری و تضاد شخصیت‌ها در این نمایش جایگاه درستی دارند (در آخر، این یک فانتزی نیست)، اما هر بار که لینکلن آماده است برای برآورده نشدن نیازهایش دست از تلاش بردارد، یکی از خواهرهایش به نجاتش می‌آید به طریقی که هر پدر و مادری را به خود می‌بالاند.