درباره فیلم
سورج سینگ (انیل کاپور) عاشق کومال (کاریشما کاپور) زیبا و ثروتمند است. آنها رویای خانوادهی کامل خود را با هم دارند، اما پدر متکبر کومال، یاشپال چاودهری (امرش پوری)، از سورج متنفر است، چون او جوانی از طبقهی متوسط است و هیچ ثروتی ندارد. کومال تمام ارتباطات خود را با پدرش قطع میکند، با سورج ازدواج میکند و به زودی باردار میشود. کومال و پدرش در یک عروسی خانوادگی با هم ملاقات میکنند و پدرش او را برای ترک ناگهانیاش میبخشد. یاشپال موافقت میکند که با سورج ملاقات کند، اما وقتی به خانه میرسند، زنی اغواگر را در خانه میبینند که لباس کومال را پوشیده و در آشپزخانه چای مینوشد. سورج وارد میشود و کاملاً از حضور زن غریبه در خانهشان بیخبر است. کومال از زن اغواگر سؤال میکند و او میگوید شوهر کومال را با او شریک است. کومال خشمگین میشود و سعی میکند خودکشی کند، اما سورج او را متوقف میکند و مکرراً سعی میکند بیگناهی خود را ثابت کند. مشخص میشود که یاشپال تمام این ماجرا را ترتیب داده تا ازدواج آنها را به هم بزند. کومال با پدرش شوهرش را ترک میکند. او پسری به دنیا میآورد، اما یاشپال میخواهد مطمئن شود که تنها چیزی که میتواند دخترش و سورج را به هم برساند، فوراً از بین برود. او قاتلان را استخدام میکند تا بچه را بکشند، اما سورج موفق میشود با پسرش فرار کند. آنها به مکانی ناشناخته نقل مکان میکنند و سورج با کمک روستاییان پسرش را بزرگ میکند. سورج بعداً با وایجانت (شیلپا شتی)، زنی ماهیگیر و عجیب و غریب ملاقات میکند که پسرش او را به عنوان مادر و دوست میبیند. وایجانت شروع به عاشق شدن سورج میکند و امیدوار است که او هم همین احساس را داشته باشد. کومال افسرده و تنها، پسرش را با سورج میبیند. سپس نبرد تلخی بر سر حضانت بین او و سورج آغاز میشود.
پیشنهادهای مشابه
نمایش همهنقد و بررسی
غیر موثق: متأسفانه برای بعضی فیلمها، دادههای کافی نداشتیم. بنابراین، تحلیلهای این دسته ممکنه دقیق نباشن و فقط به عنوان یک راهنما در نظر گرفته بشن.
خشونت: خیلی کم
ترس: خیلی کم
ناهنجاری اجتماعی: متوسط
الگوی مثبت: کم
پیام مثبت: کم
خلاصه فیلم
ویرایشسورج سینگ (انیل کاپور) عاشق کومال (کاریشما کاپور) زیبا و ثروتمند است. آنها رویای خانوادهی کامل خود را با هم دارند، اما پدر متکبر کومال، یاشپال چاودهری (امرش پوری)، از سورج متنفر است، چون او جوانی از طبقهی متوسط است و هیچ ثروتی ندارد. کومال تمام ارتباطات خود را با پدرش قطع میکند، با سورج ازدواج میکند و به زودی باردار میشود. کومال و پدرش در یک عروسی خانوادگی با هم ملاقات میکنند و پدرش او را برای ترک ناگهانیاش میبخشد. یاشپال موافقت میکند که با سورج ملاقات کند، اما وقتی به خانه میرسند، زنی اغواگر را در خانه میبینند که لباس کومال را پوشیده و در آشپزخانه چای مینوشد. سورج وارد میشود و کاملاً از حضور زن غریبه در خانهشان بیخبر است. کومال از زن اغواگر سؤال میکند و او میگوید شوهر کومال را با او شریک است. کومال خشمگین میشود و سعی میکند خودکشی کند، اما سورج او را متوقف میکند و مکرراً سعی میکند بیگناهی خود را ثابت کند. مشخص میشود که یاشپال تمام این ماجرا را ترتیب داده تا ازدواج آنها را به هم بزند. کومال با پدرش شوهرش را ترک میکند. او پسری به دنیا میآورد، اما یاشپال میخواهد مطمئن شود که تنها چیزی که میتواند دخترش و سورج را به هم برساند، فوراً از بین برود. او قاتلان را استخدام میکند تا بچه را بکشند، اما سورج موفق میشود با پسرش فرار کند. آنها به مکانی ناشناخته نقل مکان میکنند و سورج با کمک روستاییان پسرش را بزرگ میکند. سورج بعداً با وایجانت (شیلپا شتی)، زنی ماهیگیر و عجیب و غریب ملاقات میکند که پسرش او را به عنوان مادر و دوست میبیند. وایجانت شروع به عاشق شدن سورج میکند و امیدوار است که او هم همین احساس را داشته باشد. کومال افسرده و تنها، پسرش را با سورج میبیند. سپس نبرد تلخی بر سر حضانت بین او و سورج آغاز میشود.
دیدگاههای کاربران
دیدگاهی ثبت نشده است.