لوپتو

انیمیشن لوپتو داستان زندگی آقای کمالی را روایت می‌کند که در دوران جوانی عاشق دختر جوانی بود که بعد از سختی بسیار موفق به ازدواج با او شد. سختی‌هایی که آقای کمالی برای رسیدن به همسرش پشت سر گذاشت به او ثابت می‌کند که مشکلات زندگی با صبر و امیدواری حل‌شدنی خواهند بود. آقای کمالی بعد از مدت‌ها همسرش را از دست می‌دهد اما یادگار همسرش که یک ایده‌ی جدید و انسانی بود در آسایشگاه روانی باقی می‌ماند. موضوع از این قرار است که آن‌ها تصمیم داشتند برای بهبود حال بیماران، به‌جای توسل به قرص و دارو آن‌ها را مشغول به کار کنند و از توانایی و استعدادهایشان برای خلق محصول استفاده کنند. درنتیجه آقای کمالی با همکاری بیماران شروع به ساخت اسباب‌بازی‌هایی به‌نام لوپتو می‌کند. این اسباب‌بازی‌ها مورد استقبال بسیار زیادی قرار می‌گیرند و دشمن‌های بسیاری در مسیر آن‌ها سبز می‌شوند. یک شخصیت شرور با حیله‌گری در قالب یک بیمار وارد آسایشگاه می‌شود و ابزار کار آن‌ها را دچار اختلال می‌کند و درنتیجه‌ی این عمل، لوپتو به محصولاتی خطرناک و بی‌کیفیت بدل می‌شود که صدای اعتراض پدر و مادرها را درمی‌آورد. این اتفاق منجر به پلمپ شرکت اسباب‌بازی و غم و اندوه بسیار برای آقای کمالی و بیماران آسایشگاه می‌شود. فرشته‌ی نجاتی که سال‌ها پیش در کنار آقای کمالی بود تا او امیدش را از دست ندهد، دوباره باز می‌گردد، اما این‌بار پسر آقای کمالی نیز فرشته را می‌بیند. فرشته‌ای که هیچ کس قادر به دیدن او نیست. این اتفاقات منجر به دوستی پسر آقای کمالی و فرشته می‌شود و آن‌ها را برای پیداکردن سرمنشا این مشکلات همراه می‌کند. پسر آقای کمالی با کمک دو نفر از بیماران، با کنجکاوی به دنبال سرنخ می‌گردند و موفق می‌شوند به حیله‌ی رئیس شرکت اسباب‌بازی‌ها پی ببرند. درنهایت، آن‌ها او را رسوا می‌کنند و دوباره خط تولید شرکت اسباب‌بازی‌های لوپتو با محصولاتی باکیفیت به راه می‌افتد.

• چه چیزی باعث شده بود بیماران آسایشگاه خوشحال و راضی باشند؟ دوست داری خالق و سازنده‌ی چه چیزی باشی؟ (تا حالا بهش فکر کردی؟)  به نظرت چه چیزی باعث شد پسر آقای کمالی موفق بشود؟ فکر می‌کنی خودت چندتا از این ویژگی‌ها را داری؟

این انیمیشن با روایتی ساده و با شدت بسیار پائینی از ترس و خشونت، محصول سالم و مناسبی برای کودکان است. لوپتو داستان جالبی از دنیای بیماران یک آسایشگاه روانی است که مسئول آن، یعنی آقای کمالی به گونه‌ای متفاوت با بیماران خود رفتار می‌کند. او زندگی را برای بیماران با قرص و دارو متوقف نکرد. بیماران نیز از فرصت‌های خود در آسایشگاه آقای کمالی استفاده کردند و ابتکار و خلاقیت‌های نهفته‌شان را به‌کار بستند. شما می‌توانید با صحبت درباره‌ی این موضوع به فرزند خود بیاموزید که گاهی می‌شود با راه‌حل‌های سالم و آزمایش‌شده‌ای مشکلات پیش آمده را برطرف کنیم. ارتباطی که فرشته با پسر آقای کمالی دارد ممکن است ذهن کودکانتان را به این سوال مشغول کند که چرا ارتباط او محدود به پسرک است؟ چرا با سایر شخصیت‌های داستان ارتباط مستقیم برقرار نمی‌کند. لازم است در این‌باره به آن‌ها یادآوری کنید که این شکل از رابطه مستقیم با فرشتگان الهی امری غیرواقعی است و هرکدام از ما به نحوی با خداوند ارتباط داریم؛ رابطه علی با فرشته فقط بازنمایی فانتزی از ارتباط همیشگی ما با خداوند است و این را به ما یادآوری می‌کند که خداوند در هر لحظه ناظر به ما و همیار ما است. پیامِ پررنگ و ویژه این اثر، "امید"است. امیدی که در دل بیماران آسایشگاه جاری است، امیدی که در دل پسر آقای کمالی در اوج سختی و مشکلات زندگی جاری است، امیدی که آقای کمالی در تمام مراحل زندگی سعی داشته از آن غافل نباشد. همه این‌ها وقتی معنا پیدا می‌کنند که ابزاری برای موفقیت بیشتر شوند. با فرزندان خود درباره‌ی مفاهیمی مثل «شکست» و «امیدواری» صحبت کنید. شما می‌توانید با بازی و مثال‌آوری از داستان‌هایی واقعی نظیر اتفاقاتی که برای آقای کمالی افتاد، فرزندانتان را به داشتن روحیه‌ای قوی و امیدوار ترغیب نمایید.