بیتریس فیرفکس قسمت ۱۴: تهدید پنهان
Beatrice Fairfax Episode 14: The Hidden Menace
۱۰+
مناسب برای بالای ۱۰ سال
درباره فیلم
بیتریس فیرفکس نامهای از آلیس مسترز، یک وارث ثروت و یتیم، دریافت میکند که در آن نوشته است به مرد مورد علاقهاش، دیوید هولمز، قول ازدواج داده است، اما سرپرستش، آقای هاروی، مخالف است و به معشوقش اجازه ملاقات با او را نداده است. او میگوید سرپرست دیگرش، آقای ولز، با او همدردی کرده و قول داده است از هاروی توضیح بخواهد. آلیس همچنین میگوید مادرش دیوانه شده بود و اخیرا او هم شروع به توهماتی از عجیبترین نوع کرده است که بسیار آزاردهنده و ترسناک است. در حالی که بیتریس به آلیس و مشکلش فکر میکند، جیمی بارتون ماموریتی برای تحقیق در مورد مرگ یک کارگزار وال استریت به نام ولز دریافت میکند. در راه خروج، جیمی توقف میکند تا بیتریس را از ماموریتش مطلع کند. او از شباهت نامها متعجب میشود و نامه آلیس را به جیمی میدهد. جیمی به بیتریس توصیه میکند به دیدن آلیس برود و قول میدهد به او بپیوندد. در دفتر ولز، او یک پلیس را میبیند که از مدیر ارشد دفتر سوال میپرسد، که اعلام میکند ولز آن صبح فقط آقای هاروی، همکار امین خود را ملاقات کرده است. هاروی یک کیف سیاه به همراه داشت. او فقط چند دقیقه ماند و کیف را در دفتر خصوصی ولز گذاشت. یک ساعت بعد، خدمتکار محرمانه هاروی برای بردن کیف آمد و کارگزار را در حال مرگ یافتند، در حالی که کیف در نزدیکی او روی زمین افتاده بود. بویی عجیب در فضا بود و خدمتکار به سرعت پنجره را باز کرد و با کیف از آنجا رفت. جیمی یک کلید کوچک روی زمین پیدا میکند، اما چیز دیگری نمییابد. در همین حال، بیتریس به عمارت هاروی میرسد. هاروی به او اطلاع میدهد که آلیس دیوانه است، اما بیتریس متقاعد میشود که اینطور نیست و قول میدهد شب را با دختر بگذراند. جیمی به عجله به خانه هاروی میرود، اما ورودش ممنوع میشود. او به گشت و بازرسی اطراف خانه میپردازد و یک پنجره باز در بالکنی پایین را پیدا میکند. او وارد میشود و خود را در یک اتاق خواب بزرگ مییابد. روی میز، او یک کیف سیاه میبیند و نتیجه میگیرد که همان کیفی است که هاروی به دفتر ولز برده بود. صدایی از در او را مجبور میکند برای جلوگیری از دیده شدن توسط خدمتکار هاروی، پنهان شود. خدمتکار وارد میشود و کیف را در کمد لباس میگذارد، که پر از لباسهای عجیب و فانتزی و قطعات حیوانات و خزندگان پر شده است. خدمتکار یک دست بزرگ پر شده از کمد برمیدارد، در را قفل میکند، کلید را در جیبش میگذارد و میرود. جیمی سعی میکند قفل در کمد را باز کند، اما متوقف میشود و زیر تخت پنهان میشود، در حالی که هاروی با کلید در کمد وارد میشود و آن را روی میز میگذارد. هاروی بر سر دو تلگراف عصبانی میشود، آنها را میخواند و روی زمین، در دسترس جیمی، پرت میکند. جیمی متوجه میشود تلگرافها از کارگزارانی است که درخواست حاشیه بیشتر میکنند. هاروی به خواب میرود. جیمی کیف سیاه را برمیدارد و به سمت ایستگاه پلیس میشتابد. او کلید را به کاپیتان پلیس نشان میدهد و آن را در قفل کیف میگذارد و آن را مانند کوک کردن یک اسباببازی میچرخاند. صدایی زنگدار از داخل کیف به گوش میرسد و همه با ترس عقب میکشند. جیمی، بیتوجه، ساعت خود را بیرون میآورد. در پایان یک ساعت، کیف ناگهان باز میشود و یک پف بخار به هوا فرستاده میشود. همه تحت تاثیر دود قرار میگیرند. جیمی درخواست دستگیری هاروی را میکند. کاپیتان پلیس توضیح میدهد که هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد این کیف همان کیفی است که به دفتر ولز برده شده بود. او میگوید: "ما به شواهد بیشتری نیاز داریم"، و جیمی موافقت میکند که آن را به دست آورد. او یک "لباس شیطانی" به دست میآورد و با یک کارآگاه وارد اتاق خواب هاروی میشود. جیمی لباس شیطانی را میپوشد و با کیف سیاه پشت پردهها پنهان میشود. هاروی وارد میشود و یک مار بزرگ پر شده از کمد برمیدارد، آن را به بازویش میبندد و به راهروی بیرون میرود. جیمی و کارآگاه او را تعقیب میکنند و میبینند که پشت پردهها در یک طرف پلهها پنهان میشود. وقتی آلیس بالا میآید، هاروی مار را از پشت پردهها بیرون میکشد و آلیس جیغ میکشد. جیمی با لباس شیطانی و تکان دادن کیف سیاه به داخل میدود و هاروی را از پشت پردهها بیرون میکشد. هاروی سعی میکند فرار کند، اما توسط کارآگاه دستگیر میشود. هاروی میپرسد آیا میتوان او را به خاطر بازی کردن یک شوخی عملی با تحتالحمایهاش دستگیر کرد؟ جیمی، هنوز با لباس شیطانی، کیف را بالا میگیرد و راه را به سمت اتاق خواب هاروی نشان میدهد، و دیگران از او پیروی میکنند. کارآگاه هاروی را به ستون تخت دستبند میزند. آلیس، بیتریس و دیوید با تعجب نگاه میکنند. جیمی به ساعت خود نگاه میکند و توجه را به این واقعیت جلب میکند که دقیقا ساعت 9 است. او کلید را از جیبش بیرون میآورد و وانمود میکند که کیف را کوک میکند. سپس ساعت خود را مقابل کیف قرار میدهد، به طوری که صفحه ساعت به سمت هاروی باشد، و به همه دستور میدهد اتاق را ترک کنند. در 5 دقیقه مانده به ساعت 10، هاروی فریاد کمک میکشد و جیمی و دیگران به داخل اتاق هجوم میبرند. هاروی میلرزد و میترسد. او اعتراف میکند که با پول آلیس معامله کرده است، و وقتی ولز درخواست توضیح کرد، کیف را با یک گاز مخفی اما قدرتمند سمی آماده کرد و آن را در دفتر کارگزار گذاشت، به طوری که یک ساعت بعد به طور خودکار باز شود و کار مرگبار خود را انجام دهد. جیمی اعتراف را مینویسد و از هاروی میخواهد آن را امضا کند. هاروی با وحشت به ساعت اشاره میکند. او جیغ میکشد: "ساعت 10 است." اما جیمی با خنده جواب میدهد: "من آن را کوک نکردم."
پیشنهادهای مشابه
نمایش همهنقد و بررسی
غیر موثق: متأسفانه برای بعضی فیلمها، دادههای کافی نداشتیم. بنابراین، تحلیلهای این دسته ممکنه دقیق نباشن و فقط به عنوان یک راهنما در نظر گرفته بشن.
خشونت: ندارد
ترس: ندارد
ناهنجاری اجتماعی: متوسط
الگوی مثبت: متوسط
پیام مثبت: متوسط
خلاصه فیلم
ویرایشبیتریس فیرفکس نامهای از آلیس مسترز، یک وارث ثروت و یتیم، دریافت میکند که در آن نوشته است به مرد مورد علاقهاش، دیوید هولمز، قول ازدواج داده است، اما سرپرستش، آقای هاروی، مخالف است و به معشوقش اجازه ملاقات با او را نداده است. او میگوید سرپرست دیگرش، آقای ولز، با او همدردی کرده و قول داده است از هاروی توضیح بخواهد. آلیس همچنین میگوید مادرش دیوانه شده بود و اخیرا او هم شروع به توهماتی از عجیبترین نوع کرده است که بسیار آزاردهنده و ترسناک است. در حالی که بیتریس به آلیس و مشکلش فکر میکند، جیمی بارتون ماموریتی برای تحقیق در مورد مرگ یک کارگزار وال استریت به نام ولز دریافت میکند. در راه خروج، جیمی توقف میکند تا بیتریس را از ماموریتش مطلع کند. او از شباهت نامها متعجب میشود و نامه آلیس را به جیمی میدهد. جیمی به بیتریس توصیه میکند به دیدن آلیس برود و قول میدهد به او بپیوندد. در دفتر ولز، او یک پلیس را میبیند که از مدیر ارشد دفتر سوال میپرسد، که اعلام میکند ولز آن صبح فقط آقای هاروی، همکار امین خود را ملاقات کرده است. هاروی یک کیف سیاه به همراه داشت. او فقط چند دقیقه ماند و کیف را در دفتر خصوصی ولز گذاشت. یک ساعت بعد، خدمتکار محرمانه هاروی برای بردن کیف آمد و کارگزار را در حال مرگ یافتند، در حالی که کیف در نزدیکی او روی زمین افتاده بود. بویی عجیب در فضا بود و خدمتکار به سرعت پنجره را باز کرد و با کیف از آنجا رفت. جیمی یک کلید کوچک روی زمین پیدا میکند، اما چیز دیگری نمییابد. در همین حال، بیتریس به عمارت هاروی میرسد. هاروی به او اطلاع میدهد که آلیس دیوانه است، اما بیتریس متقاعد میشود که اینطور نیست و قول میدهد شب را با دختر بگذراند. جیمی به عجله به خانه هاروی میرود، اما ورودش ممنوع میشود. او به گشت و بازرسی اطراف خانه میپردازد و یک پنجره باز در بالکنی پایین را پیدا میکند. او وارد میشود و خود را در یک اتاق خواب بزرگ مییابد. روی میز، او یک کیف سیاه میبیند و نتیجه میگیرد که همان کیفی است که هاروی به دفتر ولز برده بود. صدایی از در او را مجبور میکند برای جلوگیری از دیده شدن توسط خدمتکار هاروی، پنهان شود. خدمتکار وارد میشود و کیف را در کمد لباس میگذارد، که پر از لباسهای عجیب و فانتزی و قطعات حیوانات و خزندگان پر شده است. خدمتکار یک دست بزرگ پر شده از کمد برمیدارد، در را قفل میکند، کلید را در جیبش میگذارد و میرود. جیمی سعی میکند قفل در کمد را باز کند، اما متوقف میشود و زیر تخت پنهان میشود، در حالی که هاروی با کلید در کمد وارد میشود و آن را روی میز میگذارد. هاروی بر سر دو تلگراف عصبانی میشود، آنها را میخواند و روی زمین، در دسترس جیمی، پرت میکند. جیمی متوجه میشود تلگرافها از کارگزارانی است که درخواست حاشیه بیشتر میکنند. هاروی به خواب میرود. جیمی کیف سیاه را برمیدارد و به سمت ایستگاه پلیس میشتابد. او کلید را به کاپیتان پلیس نشان میدهد و آن را در قفل کیف میگذارد و آن را مانند کوک کردن یک اسباببازی میچرخاند. صدایی زنگدار از داخل کیف به گوش میرسد و همه با ترس عقب میکشند. جیمی، بیتوجه، ساعت خود را بیرون میآورد. در پایان یک ساعت، کیف ناگهان باز میشود و یک پف بخار به هوا فرستاده میشود. همه تحت تاثیر دود قرار میگیرند. جیمی درخواست دستگیری هاروی را میکند. کاپیتان پلیس توضیح میدهد که هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد این کیف همان کیفی است که به دفتر ولز برده شده بود. او میگوید: "ما به شواهد بیشتری نیاز داریم"، و جیمی موافقت میکند که آن را به دست آورد. او یک "لباس شیطانی" به دست میآورد و با یک کارآگاه وارد اتاق خواب هاروی میشود. جیمی لباس شیطانی را میپوشد و با کیف سیاه پشت پردهها پنهان میشود. هاروی وارد میشود و یک مار بزرگ پر شده از کمد برمیدارد، آن را به بازویش میبندد و به راهروی بیرون میرود. جیمی و کارآگاه او را تعقیب میکنند و میبینند که پشت پردهها در یک طرف پلهها پنهان میشود. وقتی آلیس بالا میآید، هاروی مار را از پشت پردهها بیرون میکشد و آلیس جیغ میکشد. جیمی با لباس شیطانی و تکان دادن کیف سیاه به داخل میدود و هاروی را از پشت پردهها بیرون میکشد. هاروی سعی میکند فرار کند، اما توسط کارآگاه دستگیر میشود. هاروی میپرسد آیا میتوان او را به خاطر بازی کردن یک شوخی عملی با تحتالحمایهاش دستگیر کرد؟ جیمی، هنوز با لباس شیطانی، کیف را بالا میگیرد و راه را به سمت اتاق خواب هاروی نشان میدهد، و دیگران از او پیروی میکنند. کارآگاه هاروی را به ستون تخت دستبند میزند. آلیس، بیتریس و دیوید با تعجب نگاه میکنند. جیمی به ساعت خود نگاه میکند و توجه را به این واقعیت جلب میکند که دقیقا ساعت 9 است. او کلید را از جیبش بیرون میآورد و وانمود میکند که کیف را کوک میکند. سپس ساعت خود را مقابل کیف قرار میدهد، به طوری که صفحه ساعت به سمت هاروی باشد، و به همه دستور میدهد اتاق را ترک کنند. در 5 دقیقه مانده به ساعت 10، هاروی فریاد کمک میکشد و جیمی و دیگران به داخل اتاق هجوم میبرند. هاروی میلرزد و میترسد. او اعتراف میکند که با پول آلیس معامله کرده است، و وقتی ولز درخواست توضیح کرد، کیف را با یک گاز مخفی اما قدرتمند سمی آماده کرد و آن را در دفتر کارگزار گذاشت، به طوری که یک ساعت بعد به طور خودکار باز شود و کار مرگبار خود را انجام دهد. جیمی اعتراف را مینویسد و از هاروی میخواهد آن را امضا کند. هاروی با وحشت به ساعت اشاره میکند. او جیغ میکشد: "ساعت 10 است." اما جیمی با خنده جواب میدهد: "من آن را کوک نکردم."
دیدگاههای کاربران
دیدگاهی ثبت نشده است.