تصاویر فیلم
پیشنهادهای مشابه
نمایش همهنقد و بررسی
معتبر: این تحلیلها بهترین و دقیقترین نتایج رو دارن! ما دادههای کافی و باکیفیت داشتیم و هوش مصنوعی ما نتایج مناسبی رو برای این دسته از فیلمها بهمون داده.
خشونت: متوسط
ترس: متوسط
ناهنجاری اجتماعی: زیاد
الگوی مثبت: متوسط
پیام مثبت: متوسط
خلاصه فیلم
ویرایشدر بعضی اوقات به مرگ فکر میکنم، فران (دیزی ریدلی) در یک شهر کوچک، خاکستری و بارانی در اورگن زندگی میکند و در یک دفتر کار میکند و صفحههای گسترده میسازد. او به خودش میپردازد و به خانه میرود و پنیر چدار، یک لیوان شراب و بازی سودوکو میخورد و بعد میخوابد. تنها چیزی که روز او را میشکند، تصورات گاهبهگاه از مرگ خودش است. بعد یک روز کارمند جدیدی به نام رابرت (دیو مرهجه) که برونگرا و شاد است، استخدام میشود. طولی نمیکشد که رابرت فران را به سینما و بعد برای خوردن پای دعوت میکند. هر دو به نظر خوش میگذرانند و حتی دعوتنامهای برای یک مهمانی در آخر هفته دریافت میکنند. اما روز بعد در دفتر، رابرت رفتار میکند که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده. چند خروج بعدی آنها، از جمله شام و فیلم در خانه رابرت و مهمانی معمای قتل، بهطور مبهمی به پایان میرسد، با فران که واقعا نمیتواند باز شود. اما یک برخورد اتفاقی در یک کافه ممکن است دیدگاه فران را تغییر دهد.
درباره این موارد گفتگو کنید
- خانوادهها میتوانند در مورد برخی از تصاویر خشونتآمیز/تراژیک در «گاهی به مرگ فکر میکنم» صحبت کنند. دیدن مرگهای خیالی فران چه حسی به شما داد؟
- آیا این فیلم رمانتیک است؟ آیا فیلمی میتواند «رمانتیک» باشد اگر (اخطار لو رفتن داستان) زوج در پایان واقعاً با هم نباشند؟
- چگونه نوشیدن الکل به تصویر کشیده میشود؟ آیا آن را جذاب و فریبنده نشان میدهند؟ آیا عواقبی وجود دارد؟ چرا این موضوع مهم است؟
- فیلم چگونه تنهایی را به تصویر میکشد؟ آیا تا به حال احساس تنهایی کردهاید؟ در این مورد چه کاری انجام دادید؟
- چگونه برخورد فران با کارول دیدگاه او را تغییر میدهد؟ آیا فکر میکنید فران تا پایان فیلم تغییر کرده است؟
آنچه والدین باید بدانند
ویرایشگاهی اوقات به مرگ فکر میکنم، یک فیلم کمدی/درام/عاشقانه مستقل است در مورد یک کارمند اداری تنها و کمحرف به نام فران (دیزی ریدلی) که بعد از ملاقات با کارمند جدید، رابرت (دیو مرهجی) شروع به برونگرایی میکند. فران خود را در موقعیتهای مختلف مرده تصور میکند: در جنگل، روی ساحل، حلقآویز شده توسط جرثقیل، و درگیر یک تصادف رانندگی (شیشه شکسته نشان داده میشود، اما جزئیات دیگر جراحت نمایش داده نمیشود). او همچنین تصور میکند که حشرات روی پوستش میخزند. شخصیتها در یک مهمانی بازی قتل بازی میکنند و بحث و جدلهایی وجود دارد. افراد همدیگر را در آغوش میگیرند و یک بوسه کوتاه میکنند، و زبان فیلم شامل استفادهی گاهبهگاه از کلمات «s--t»، «goddamn»، «bitch»، «piss»، و «crap» است. شخصیتها در مهمانیها و موقعیتهای اجتماعی الکل مینوشند، و شخصیت اصلی در خانه به تنهایی یک لیوان شراب مینوشد. این فیلم بیشتر دربارهی لحظات کوچک و واقعی است تا نتیجهگیری، و ممکن است برای همه سلیقهها نباشد، اما برای مخاطب مناسب، فیلمی دوستداشتنی است. برای آگاهی از فیلمهای مشابه بیشتر، میتوانید برای دریافت ایمیلهای هفتگی شب فیلم خانوادگی ثبتنام کنید.
این فیلم چه نکات مثبتی دارد
با وجود عنوان فریبنده و غمانگیزش، این فیلم کوچک و دوستداشتنی، مضامینی مانند تنهایی، اعتماد و شاید حتی سرنوشت را با حسی آرام و جذاب از شعر و راز و رمز کاوش میکند. این فیلم که به طور آزادانهای بر اساس نمایشنامهای از کوین آرمنتو ساخته شده است (که قبلاً پایه و اساس یک فیلم کوتاه توسط آرمنتو و فیلمنامهنویسان استفانی آبل هورویتس و کیتی رایت-مید بود)، گاهی فکر میکنم به مرگ، صمیمیت و درک یک داستان کوتاه خوب را دارد. این فیلم به خوبی از روزمرگی و بیاهمیتی صحبتهای اداری آگاه است، اما در عین حال در این بیاهمیتی، شعر و زیبایی مییابد.راشل لمبرت، کارگردان، به زیبایی جوّ خاکستری شهر کوچک را در داستان و تمهای فیلم گنجانده است (اولین تصویر فیلم، میوهای افتاده است که به سمت همنوعانش در جوی آب میغلتد). و فران یک معما است. او تقریباً صحبت نمیکند، و توضیحی برای تخیلات مرگبارش و خجالتی بودنش در حضور دیگران وجود ندارد. با این حال، ریدلی بهدرستی او را بازی میکند، با مرکز احساسی صادقانه، بهگونهای که هر دردی که احساس میکند، واقعی است. (او یک شخصیت «عجیب و غریب فیلمهای مستقل» نیست). رابرت، مکمل خوبی برای اوست. ارتباط آنها ممکن است کاملاً رمانتیک یا کامل نباشد—آنها تقریباً در مقابل هم قرار دارند—اما این یک ارتباط است. بهترین قسمت این است که بیداری فران—که بیشتر شبیه یک حرکت کوچک و مهربانانه است—ارتباط کمی با رابرت دارد. بلکه، شامل دیدن او از یک شخصیت دیگر بهعنوان یک انسان برای اولین بار است. گاهی فکر میکنم دربارهی مردن درک میکند که تنهایی ممکن است با عشق حل شود یا نشود و راهحل احتمالی دیگر، تلاش برای باز کردن چشمانمان به دنیای اطرافمان است.
دیدگاههای کاربران
دیدگاهی ثبت نشده است.