تصاویر فیلم
پیشنهادهای مشابه
نمایش همهنقد و بررسی
معتبر: این تحلیلها بهترین و دقیقترین نتایج رو دارن! ما دادههای کافی و باکیفیت داشتیم و هوش مصنوعی ما نتایج مناسبی رو برای این دسته از فیلمها بهمون داده.
خشونت: کم
ترس: کم
ناهنجاری اجتماعی: متوسط
الگوی مثبت: زیاد
پیام مثبت: زیاد
خلاصه فیلم
ویرایشاتیزم: دنباله، ۱۲ سال پس از اتیزم: موزیکال، به سراغ شرکتکنندگان و والدینشان میرود تا ببیند زندگی چگونه با آنها رفتار کرده است، در حالی که بازیگران سابق به آستانه بزرگسالی نزدیک میشوند. به بسیاری از جهات، هنری، آدام، لکسی، وایات و نیل با همان چالشهایی دست و پنجه نرم میکنند که همسالانشان با آن مواجهاند: تلاش برای مستقل بودن، سختیهای گذراندن کالج، و تلاش برای پیدا کردن دوستان وفادار و همفکر. اما همانطور که آنها و والدینشان بیان میکنند، اتیزم همچنان به شیوههای جزئی و عمیق بر زندگی هر یک از آنها تاثیر میگذارد، و هر کدام باید مسیر جداگانه خود را به سمت خوشبختی بسازند.
درباره این موارد گفتگو کنید
- خانوادهها میتوانند در مورد موضوع این مستند بحث کنند: دنبال کردن گروهی از افراد مبتلا به اوتیسم در حالی که به بزرگسالی میرسند و به دنبال استقلال بیشتر هستند. چرا این دوره از زندگی آنها شایسته مستندسازی است؟ چه چیزی در مورد این مرحله از زندگی آنها جالبتر است در مقایسه با اگر ده سال بعد یا ده سال قبل با آنها ملاقات میکردیم؟ اگر شرکتکنندگان نوجوانان دبیرستانی یا بزرگسالان در دهه سوم زندگیشان بودند، این مستند چگونه متفاوت میبود؟
- مستندها اغلب تلاش میکنند تا تکهای از حقیقت و/یا زندگی واقعی را به تصویر بکشند. تا چه حد محتمل است که شرکتکنندگان در حضور دوربینها و میکروفونها به صورت واقعگرایانه صحبت و رفتار کنند؟ حضور یک گروه فیلمسازی تا چه حد زندگی واقعی را تغییر میدهد؟
- چگونه شرکت کنندگان در قسمت دوم مستند اتیسم همدلی و کار تیمی را نشان میدهند؟ چرا فکر میکنید اینها نقاط قوت مهمی هستند؟
آنچه والدین باید بدانند
ویرایشوالدین باید بدانند که «اتسیم: دنباله» مستندی است درباره گروهی از جوانان بزرگسال مبتلا به اوتیسم و والدینشان که ۱۲ سال پس از فیلم «اتسیم: موزیکال» فیلمبرداری شده است. شرکتکنندگان بسیار صریح و صادقانه در مورد چالشها و مشکلاتی که در تلاش برای کسب استقلال بیشتر و زندگی معمولی با آن مواجه هستند، صحبت میکنند. از افراد مبتلا به اوتیسم مستقیماً در مورد احساساتشان پرسیده میشود و به آنها اجازه داده میشود که برای خودشان صحبت کنند، و همینطور والدین مراقبتکننده از آنها. هر دو گروه همدلی و کار تیمی فوقالعادهای از خود نشان میدهند و والدین حمایت، پذیرش و تشویق محبتآمیزی را به نمایش میگذارند. با این حال، شرکتکنندگان نیز در مورد احساسات خود بسیار صریح و صادق هستند، که میتواند ناراحتکننده باشد، از جمله مادری که در مورد این فکر میکند که چه کسی ممکن است پس از رفتن او، از پسرش مراقبت کند، والدینی که نگرانند که دخترشان مورد آزار و اذیت قرار بگیرد، و مادری که اعتراف میکند آرزو میکند که دخترش قبل از او بمیرد (تا مادر نگران نباشد که از دخترش مراقبت نخواهد شد). همچنین صحبتهایی در مورد خودکشی و خودآزاری وجود دارد، اگرچه تصویری از آن نشان داده نمیشود. در یک صحنه، پسری مبتلا به اوتیسم، کودکی کوچکتر را به زمین میکشد. آن کودک مورد دلجویی قرار میگیرد و پسر مبتلا به اوتیسم آرام میشود. الفاظ زشت و رکیک به ندرت استفاده میشود، اما یکی از مصاحبهشوندگان میگوید که او یک «مادر لعنتی عجیب» است؛ او همچنین از کلمه «خراب» استفاده میکند. همان مصاحبهشونده به کمآبی بدن در صبح روز بعد از نوشیدن الکل زیاد اشاره میکند. با شرکتکنندگان با احترام و شأن برخورد میشود و هیچکسی به خاطر ناتوانیاش مورد تمسخر قرار نمیگیرد. برای اینکه در جریان فیلمهای مشابه قرار بگیرید، میتوانید برای دریافت ایمیلهای هفتگی «شب فیلم خانوادگی» ثبتنام کنید.
این فیلم چه نکات مثبتی دارد
این بهروزرسانی از اتیسم: موزیکال، بهروشنی نشان میدهد که زندگی شرکتکنندگان در این مستند، در بزرگسالی به چه سمتی رفته است؛ بهطوریکه هم دلشکستهکننده و هم تاثیرگذار است. نگرانیهای والدینی که در موزیکال ملاقات کردیم، بهطور اجتنابناپذیری همراه با فرزندانشان بالغ شده است. جایی که قبلا نگران این بودند که فرزندانشان با دیگران ارتباط برقرار کنند، دوستان پیدا کنند و خوشحال باشند، حالا با این مشکل دستوپنجه نرم میکنند که به فرزندانشان چه میزان استقلال بدهند و بهطور تلختری، در مورد این فکر میکنند که زندگی فرزندانشان بعد از رفتن آنها به کجا خواهد رفت. والدین لکسی از اینکه دخترشان چقدر خوب در یک خانه گروهی زنانه جا افتاده است، دلگرم شدهاند؛ والدین آدام شگفتزده شدهاند که پسرشان توانسته به یک مدرسه هنری برود و بهطور مستقل در شهری دیگر زندگی کند؛ والدین نیل پذیرفتهاند که پسرشان همیشه به نوعی مراقبت نیاز خواهد داشت، پس پولشان را برای یک صندوق امانت برای او پس از رفتنشان پسانداز میکنند. با این حال، مادر نیل، الن، ترسهای وجودی دارد: او با التماس میپرسد، «وقتی من نباشم، چه کسی او را دوست خواهد داشت؟»نتیجه شگفتانگیز و جذاب است، درست مثل زندگی واقعی که با دقت و فکر در نظر گرفته شده است. مخاطبان با همه شخصیتهای داستان همدلی خواهند کرد، اما نه به آن صورت احساسی و اغراقآمیز که گاهی در داستانهای مربوط به افراد دارای معلولیت دیده میشود. وقتی نیل، که غیرکلامی است، در مورد احساساتش در مورد بودن در یک مستند که دیگران آن را میبینند و بخشی از زندگی او را میدانند، میگوید: "خوشحالم که افرادی وجود خواهند داشت که مرا بیشتر از یک مورد خیریه میبینند." این مستند، با نگاهی به مبارزات افراد خاصی که در همه جنبههای مهم، کاملاً معمولی هستند، یک پیروزی است.
دیدگاههای کاربران
دیدگاهی ثبت نشده است.