در جبهه غرب خبری نیست

پائول بومر امضای پدر مادر خود را جعل می‌کند تا به همراه دوستان خود به جبهه غرب اعزام شود. چند جوان آلمانی با روحیه‌ای عالی و با آرمان‌های وطن پرستانه به جبهه غرب می‌روند و در جنگ جهانی اول با فرانسوی‌ها بجنگنند. اما خیلی زود با چهره واقعی جنگ روبه‌رو می‌شوند. مرگ بی رحمانه دوستان خود را به چشم می‌بینند و با تجهیزات کم قربانی قدرت طلبی‌های آلمان می‌شوند. فیلم صحنه‌های زیادی را از نابودی روحیه و آسیب‌های روانی شدید پائول را به تصویر می‌کشد. ژنرال فردریش جنگ طلب مخالف هرگونه آتش بسی در دفتر خود در حالی که در آرامش استیک می‌خورد دستور جنگ می‌دهند و سربازان با جان خود تاوان می‌دهند. در حالی که ارتسبرگر سیاست مدار ریبرال تلاش می‌کند تا به موقع پیمان صلح با فرانسویان امضا کند تا از تلفات بیشتر جلوگیری کند؛ سربازان مشغول حمله به فرانسویان به دستور فردریش هستند. با کنارگیری قیصر دوم از سلطنت  ارتسبرگر دستور می‌گیرد تا شرایط متنفین را بپذیر و قرار داد صلح را امضا کند. درست زمانی که پیمان صلح امضا شده در ساعت یازده صبح اجرا می‌شود؛ فردریش خودخواهانه می‌خواهد آلمان را برنده جنگ کند و در ساعت ده و چهل و پنج دقیقه حمله‌ای را آغاز می‌کند و باعث مرگ شخصیت اصلی در اوج ناامیدی می‌شود.

• این دوگانگی بین سران و ژنرال‌هایی که در شرایط آرام نشستند و سربازانی که در جبهه جنگ تلف می‌شوند چه احساسی را در شما به وجود می‌اورد؟ چرا جوانان اینقدر مشتاق هستند که به جنگ بروند و در طول فیلم پائول چه تغییراتی می‌کند؟ تصمیم زندگی انسان‌ها باید بر عهده چه کسانی باشد؟ خلاصه: چرا جوانان اینقدر مشتاق هستند که به جنگ بروند و در طول فیلم پائول چه تغییراتی می‌کند؟

فیلم « در جبهه غرب خبری نیست» محصول سال 2022 فیلمی‌در مورد جنگ جهانی اول است. که بر اساس رمانی به همین نام اثر اریش ماریا رمارک از سال ۱۹۲۹ ساخته شده‌است. کتاب اِریش ماریا رِمارک با الهام از تجربه‌های خود نویسنده به عنوان یک سرباز آلمانی در جنگ جهانی اول نوشته شده است. این اثر ادبی به خاطر تصویر واقع‌گرایانه‌اش از ترس‌های جنگ و رنج‌های سربازان در طول جنگ و پس از آن تحسین شده است. ژنرال جاه طلبی که سعی دارد تا قهرمان جنگ شود اصرار بر جنگی دارد که در آن سربازان ساده با جان خود پیش قدم می‌شوند.  مرگ‌های فجیعی و سیاهی در فیلم به تصویر کشیده می‌شود تا اوج یاس و ناامیدی جنگ را نشان دهد. و بار دیگر اهیمت صلح را نشان دهد. درست زمانی که بعد خسارت‌های فراوان یک پیمان صلح امضا می‌شود و بازماندگان قصد برگشت دارند ژنرال فردریش دوباره سربازان را مجبور به حمله می‌کند. فیلم پیام‌های ضد جنگ قوی دارد و نشان می‌دهد که سربازان چطور درگیر احساس گناه می‌شوند و حتی پس از پایان جنگ تاثیرات مخرب شدیدی را بر روح و روان خود حمل می‌کنند. احساسات و عواطف در این فیلم زیرپا گذاشته می‌شود و افراد رفته رفته آسیب‌های شدید روانی می‌بینند که توان تحمل آن را ندارند. اگر فرزند شما روحیه‌ی حساسی دارد این فیلم مناسب تماشای او نیست. با توجه به جذاب نشان دادن خشونت‌های جنگی در بازی‌ها و فیلم‌ها و سریال‌های نوجوانان ممکن است نوجوان شما علاقه زیادی به خشونت داشته باشد و حتی افکار جنگ طلبانه‌ای داشته باشد. تماشای این فیلم برای رو‌به‌رو شدن با آسیب‌های واقعی فیلم به دور از آرمان‌های قهرمانی و قدرت طلبی می‌تواند زاویه دید جدیدی را به فرزند شما بدهد و بستر مناسبی را برای بحث و گفتگو درمورد آن فراهم آورد. خوب است بدانید سنین نوجوانی تفکر خودمحوری آن‌ها را به سمت نوعی سازکار دفاعی می‌برد که به نام افسانه شخصی شناخته می‌شود. نوجوان همیشه خود را قهرمان داستان تصور می‌کند که باعث می‌شود که او فکر کند در مقابل اتفاقات آسیب‌ناپذیر است، از قدرت مطلقی برخوردار است و شخصی منحصر به فرد می‌باشد. با همین تصور برای پائول برای اثبات «من می‌تونم از پسش بر بیام» به والدین خود به جبهه رفت و به نوعی باور داشت که قهرمان جنگ باز خواهد گشت. این فیلم می‌تواند زاویه دید جدیدی به نوجوان شما بدهد  و در عین حال فرصت مناسبی را برای شما والدین فراهم می‌آورد که پا گذاشتن برروی غرور تازه ساخته نوجوان می‌تواند صدمات جبران ناپذیری را به وجود آورد. پس لازم است تا حدی حریم شخصی نوجوان پررنگ‌تر شود. متناسب با فرهنگ و خانواده نوجوان به عنوان یک بزرگسال پذیرفت و تصمیماتش به رسمیت شناخته شود تا امکان مشورت، همکاری و گفتگو برای والدین به‌وجود آید. خلاصه: فیلمی‌پر از صحنه‌های خشن برای نشان دادن تصویر واقعی جنگ که به دور از خشونت‌های فانتزی و جذاب یک تصویر واقع‌گرایانه به تمام مردم جهان دهد.

تماشاگرها تمایل یا توانایی نشستن و تماشای دو و نیم ساعت بازسازی‌های جنگی حماسی، خونین و گرافیکی را ندارند. اما کسانی که این نسخه سوم (و اولین نسخه آلمانی) از رمان کلاسیک آلمانی، در جبهه غرب خبری نیست را تماشا کنند، با داستانی ظریف و انسانی از دوستی، استقامت و ارزش زندگی انسان پاداش خواهند گرفت. خشونت در خدمت داستان و پیام آن است. ادوارد برگر کارگردان و تیمش کار شگفت‌انگیزی در طراحی صحنه‌های میدان نبرد انجام داده‌اند، اغلب در سطح چشم و در میان سنگرها فیلمبرداری شده‌اند و به تماشاگر حس حضور در صحنه را می‌دهند. موسیقی ناراحت‌کننده‌ای که به شدت تکیه بر ضربات ملایم و غمگین دارد که با اکشن فیلم می‌آید و می‌رود. کامرر تازه‌کار فوق‌العاده است در نقش سرباز تازه‌کار با چشمان باز که به سختی هر روز غم‌انگیز را تحمل می‌کند.آرامش در سایه رنگ‌های خاکستری، آبی، و قهوه‌ای به تصویر کشیده شده و با دقت شرایط وحشتناک، نزدیک به گرسنگی، گل‌آلود، و خیس سربازان را به نمایش می‌گذارد. این صحنه‌ها با تجملات لوکس رهبران نظامی در صحنه‌هایی همپوشان مقایسه می‌شود. سربازان کشته می‌شوند، تکه‌تکه، منفجر، به آتش کشیده، و تنها چند دقیقه قبل از آتش‌بس به یک نبرد مرگبار فرستاده می‌شوند. فیلم تم واضحی دارد که نشان می‌دهد زندگی این مردان جوان چقدر برای برخی از مقامات بالاتر یا دشمن بی‌اهمیت به نظر می‌رسد. یکی از شخصیت‌ها می‌گوید: "به زودی آلمان خالی از سکنه خواهد شد." در انتهای فیلم می‌بینیم که در جنگ جهانی اول تقریباً 17 میلیون نفر جان باختند، سه میلیون نفر در جبهه غربی بیهوده جنگیدند. صحنه‌ها نشان می‌دهند که چگونه یک سنگر در طول سال‌ها در همان زمین مورد مناقشه بین طرفین مخالف دست به دست می‌شود و چگونه یونیفرم‌های سربازان کشته شده به صورت عملی اما با بی‌اعتنایی شسته، دوخته، و به سربازان جدید داده می‌شود، در حالی که نام سربازان درگذشته از برچسب‌ها جدا و به کف زمین انداخته می‌شود.