تصاویر فیلم
پیشنهادهای مشابه
نمایش همهنقد و بررسی
معتبر: این تحلیلها بهترین و دقیقترین نتایج رو دارن! ما دادههای کافی و باکیفیت داشتیم و هوش مصنوعی ما نتایج مناسبی رو برای این دسته از فیلمها بهمون داده.
خشونت: خیلی زیاد
ترس: خیلی زیاد
ناهنجاری اجتماعی: زیاد
الگوی مثبت: کم
پیام مثبت: کم
خلاصه فیلم
ویرایشدر فیلم "گذرگاه قصاب"، در سال 1874، دانشجوی کالج ویل اندروز (فرد هچینگر) از هاروارد جدا میشود تا کمی درباره زندگی واقعی یاد بگیرد. او راهی کانزاس میشود، جایی که با مکدونالد (پل راسی)، تاجر پوست بوفالو که آشنای قدیمی خانواده است، ملاقات میکند. مکدونالد ویل را رد میکند، اما او به زودی با شکارچی میلر (نیکلاس کیج) ملاقات میکند. میلر مکانی در کوههای کلرادو میشناسد که هزاران بوفالو در آن میچرند، اما به سرمایه نیاز دارد. بنابراین، ویل خود را در حال تأمین مالی سفر و همراه شدن با آنها میبیند. آنها توسط فرد (جرمی باب)، یک پوستکن و چارلی (زاندر برکلی) که راننده کالسکه است، همراهی میشوند. تیم به مکان مخفی میلر میرسد، اما میلر به شکار بیش از حد بوفالو وسواس پیدا میکند و باعث میشود مردان مدت طولانیتری در آنجا بمانند. وقتی طوفان زمستانی میآید، تنها راه خروج آنها مسدود میشود. اکنون، علاوه بر اعصاب فرسوده، تنشها و خشم، مردان باید ماهها در سرمای یخزده دوام بیاورند قبل از اینکه جایزه خود را دریافت کنند.
درباره این موارد گفتگو کنید
- خانوادهها میتوانند در مورد خشونت موجود در فیلم «گذرگاه قصاب» صحبت کنند. این صحنهها چه حسی در شما ایجاد کرد؟ آیا هیجانانگیز یا شوکهکننده بود؟ فیلم چه چیزهایی را نشان داد یا پنهان کرد تا این اثر را ایجاد کند؟ چرا این موضوع مهم است؟
- چرا مشکلساز است که برخی حیوانات تا آستانه انقراض شکار میشوند؟ چرا حفظ بوفالو اهمیت دارد؟" شکار بیرویه برخی حیوانات تا آستانه انقراض، پیامدهای زیستمحیطی و اخلاقی جدی به دنبال دارد. از نظر زیستمحیطی، انقراض یک گونه میتواند تعادل اکوسیستم را برهم زده و زنجیره غذایی را مختل کند. همچنین، از دست دادن تنوع ژنتیکی که هر گونه منحصربهفرد ارائه میدهد، میتواند انعطافپذیری و توانایی یک اکوسیستم برای سازگاری با تغییرات محیطی را کاهش دهد. بوفالوها به عنوان مثال، دارای ارزش فرهنگی و تاریخی زیادی برای جوامع بومی هستند. آنها همچنین نقش مهمی در حفظ سلامت اکوسیستمهای چمنزار ایفا میکنند. بوفالوها با چرای گیاهان، به کنترل رشد آنها کمک کرده و از تسلط یک گونه گیاهی بر اکوسیستم جلوگیری میکنند. علاوه بر این، مدفوع آنها منبع غذایی مهمی برای سایر جانداران است و همچنین به غنی شدن خاک کمک میکند. بنابراین، حفظ بوفالوها نه تنها به دلیل ارزش ذاتی آنها به عنوان یک گونه، بلکه به دلیل نقش کلیدی آنها در حفظ سلامت و تنوع زیستمحیطی اهمیت دارد. تلاش برای حفاظت از آنها و سایر گونههای در معرض خطر، گامی اساسی در جهت حفظ تعادل و تنوع طبیعی کره زمین است.
- تجربیات چه کسانی در این فیلم به تصویر کشیده نشده است؟ این موضوع چگونه بر پیام و تاثیر آن اثر میگذارد؟
- جاذبه ژانر وسترن چیست؟ از این داستانها چه درسهایی درباره خودمان در عصر حاضر میتوانیم بگیریم؟
آنچه والدین باید بدانند
ویرایشوالدین باید بدانند که "گذرگاه قصاب" یک فیلم وسترن ناهمگون اما جذاب است که درباره یک جوان بیتجربه (فرد هچینگر) است که با یک شکارچی وسواسی (نیکلاس کیج) متحد میشود تا به شکار بوفالوهای زیادی بروند، اما این شکار در نهایت به یک رویداد خشونتآمیز و تراژیک تبدیل میشود. اگرچه هیچ حیوان واقعی در ساخت این فیلم آسیب ندیده است، اما صحنههایی از حیوانات تقلبی مرده وجود دارد که احشاء و خون زیادی دارند. همچنین اسلحه و تیراندازی، مرگها، کتک زدن یک نفر تا حد مرگ، اجساد خونین (یکی با بیضههای بریده شده)، تهدیدها و موارد دیگر وجود دارد. الفاظ قبیح و تند شامل "کـسـکـس"، "کـثـافـط"، "مـصـعـب"، "خـدایـنـگـهدارد"، "کـلـهمـخـفـف"، "دیـواه" و "جـیـرم" میشود. همچنین دیالوگهای جنسی و زننده وجود دارد. صحنه جنسی مختصری (بدون برهنگی آشکار) وجود دارد که در آن یک مرد در حال حرکت پشت یک زن است، و یک کارگر جنسی سعی در اغواگری یک مرد جوان دارد، اما او متوقفش میکند. شخصیتها اغلب از بطریها مشروب مینوشند و سیگار میکشند.
این فیلم چه نکات مثبتی دارد
این فیلم وسترن تیره و تار و بدبینانه گاهی اوقات کمی بیروح و ناهماهنگ به نظر میرسد؛ ممکن بود پرتحرکتر و دیوانهوارتر باشد، اما همچنان با تصاویر قدرتمند و اجراهای عالی خود، مخاطب را مجذوب میکند. «گذرگاه قصاب» بر اساس رمانی به همین نام نوشته جان ویلیامز (همدوره کورمک مککارتی) در سال 1960 ساخته شده و داستانی شبیه به «موبی دیک» دارد، با یک ایشمائل و یک کاپیتان اهابِ دیوانه. با این حال، گِیب پولسکی، کارگردان که بیشتر مستندساز است، نتوانسته است آن حس حماسی که فیلم میتوانست داشته باشد را به خوبی منتقل کند. شخصیت ویلِ بیتجربه عمدتاً به یک ناظر منفعل در داستان خود تبدیل میشود، در حالی که انگیزهها و رفتارهای میلر تا حدی مبهم هستند. نیکلاس کیج به درستی نتوانسته است دستِ شخصیت را بخواند و نمیداند چه زمانی باید «کاملاً کیج» باشد یا آن را کنترل کند. (هرچند که او بهطور خاص یادآور مارلون براندو در فیلم «اینک آخرالزمان» است، چه زمانی که با تیغ ریشتراش سر طاس خود را میتراشد و چه زمانی که متفکرانه دستِ خالی خود را روی آن میکشد.)اما در سراسر آن، هم تصاویر شگفتانگیزی از بوفالو (فیلم در مونتانا فیلمبرداری شد، جایی که ملت بلکفیت برای حفظ تعداد حیوانات تلاش میکند) و هم نمایش وحشتناک کشتار آنها وجود دارد. منظره برفگیر، با همه زیباییها و رنجهایش، وجود دارد. و حضور بازیگر بزرگ شخصیت جرمی باب به عنوان کارت وحشی فرد، که همیشه دیگران را روی انگشتان پا نگه میدارد، وجود دارد. به عبارتی، نوعی خامی در گذرگاه قصاب وجود دارد که آن را جذاب نگه میدارد، حتی اگر شانس بزرگی را از دست بدهد.
دیدگاههای کاربران
دیدگاهی ثبت نشده است.