مانکورا

درباره فیلم

یک درام ماجراجویانه که داستان سانتیاگو، جوان ۲۲ ساله اهل لیما را روایت می‌کند. پس از خودکشی پدرش، سانتیاگو که از دیوون درونی و نفرت از جهان رنج می‌برد، تصمیم می‌گیرد از زمستان خشن لیما فرار کند و در مانکورا، ساحلی در شمال پرو که همیشه تابستان است، پناه بگیرد. در هنگام عزیمت، سانتیاگو از بازدید غیرمنتظره خواهر ناتنی‌اش، خیمِنا، عکاس جوان و زیبای اواخر دهه بیست زندگی‌اش، به همراه شوهرش، اینیگو، جراح جوان اسپانیایی، غافلگیر می‌شود. این سه نفر سفری را آغاز می‌کنند تا از واقعیت فرار کنند و خودشان را پیدا کنند. سانتیاگو و خیمِنا در یکدیگر پناه می‌گیرند، که حسادت‌هایی را در اینیگو برمی‌انگیزد، و سفری که قرار بود یک فرار ساده باشد، به چیزی فراتر تبدیل می‌شود، زمانی که هر کدام از این سه نفر مرزهایی را رد می‌کنند که هرگز نباید رد می‌کردند. این سه نفر رو در روی رویاهایشان و دیوون قرار می‌گیرند. مانکورا داستانی از رستگاری است، جایی که یک بچه به مردی تبدیل می‌شود و یاد می‌گیرد که جهان را ببخشد.