چوب‌پنبه‌ای

«چوب‌پنبه‌ای»، داستان «دربازکن» فداکاری است که زندانی‌شدن «کرم‌های شب‌تاب» در بطری را برنمی‌تابد و تلاش می‌کند تا درب چوب‌پنبه‌ای بطری را باز کند و کرم‌ها را نجات دهد. درانتها و بعد از بازشدن درب بطری و آزادی کرم‌های شب‌تاب، پیچ بالای سر دربازکن، باز می‌شود و دربازکن در آستانه‌ی نابودی قرار می‌گیرد. هم‌چنین هنگام بازکردن درب بطری، شیشه اتاق نیز می‌شکند و کرم‌های شب‌تاب از اتاق خارج می‌شوند. ازطرف‌دیگر به دلیل رفتن کرم‌های شب‌تاب، اتاق تاریک است و دربازکن نمی‌تواند پیچ را دوباره جا بزند. اینجاست که کرم‌های شب‌تاب که از خانه فرار کرده‌اند، بازمی‌گردند و به دربازکن کمک می‌کنند و پیچ را جا می‌زنند، هم‌چنین با برگرداندن عقربه‌های ساعت، باعث می‌شوند زمان به عقب بازگردد و شیشه‌ی شکسته‌شده ترمیم شود. بعد از آن کرم‌های شب‌تاب، به همراه دربازکن در یکی از کشوهای میز اتاق می‌مانند.

• آیا دربازکن نمی‌توانست بی‌توجه به کرم‌های شب‌تاب زندگی کند؟ چه چیزی باعث شد دربازکن تلاش کند کرم‌های شب‌تاب را نجات دهد؟ آیا در قبال محبت، حتماً باید انتظار جبران از طرف مقابل داشته باشیم؟ چرا کرم‌های شب‌تاب تصمیم گرفتند باوجود فرصت برای فرار، در کنار دربازکن بمانند؟ خلاصه: چرا کرم‌های شب‌تاب تصمیم گرفتند باوجود فرصت برای فرار در کنار دربازکن بمانند؟

در این محصول، موجود بی‌جانی مثل دربازکن، جان‌دار نمایش داده شده است؛ او گریه می‌کند، فداکاری می‌کند و مهربان است. این مسئله، می‌تواند داستان را برای کودکان غیرقابل فهم کند. بهتر است با کودک خود درباره‌ی استعاری‌بودن این داستان صحبت کنید. هم‌چنین تلاش کنید در گفت‌وگو با کودکتان، مضمون داستان را برای او روشن کنید و درباره‌ی این موضوع که چرا دربازکن تلاش کرد کرم‌های شب‌تاب را نجات دهد با او سخن بگویید تا او متوجه ضرورت محبت و فداکاری بدون چشم‌داشت را متوجه شود. خلاصه: درباره‌ی اینکه چرا دربازکن تلاش کرد کرم‌های شب‌تاب را نجات دهد، با کودک خود سخن بگویید.