تصاویر فیلم
پیشنهادهای مشابه
نمایش همهنقد و بررسی
معتبر: این تحلیلها بهترین و دقیقترین نتایج رو دارن! ما دادههای کافی و باکیفیت داشتیم و هوش مصنوعی ما نتایج مناسبی رو برای این دسته از فیلمها بهمون داده.
خشونت: کم
ترس: خیلی کم
ناهنجاری اجتماعی: کم
الگوی مثبت: متوسط
پیام مثبت: متوسط
خلاصه فیلم
ویرایشدر فیلم "بودن یا نبودن"، یوسف تورا (جک بنی) و همسر جذابش، ماریا (کارول لمبارد)، بازیگران خودشیفتهای هستند که در آستانه جنگ جهانی دوم در ورشو، لهستان، مورد توجه هستند. آنها در حال تمرین برای اجرای یک نمایشنامه طنز درباره فاشیستها در آلمان همسایه هستند، بیخبر از اینکه حمله نازیها به لهستان در سال 1939 تنها چند روز فاصله دارد. این اتفاق برنامههای ماریا را برای معاشرت با یکی از طرفدارانش، ستوان جوان و جذاب لهستانی (رابرت استک) به هم میریزد. روزهای تاریکی فرا میرسد. نازیها تئاتر را میبندند و این زوج را از آپارتمانشان بیرون میکنند. سروان که اکنون در لندن مستقر است و برای نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا علیه آلمانیها پرواز میکند، متوجه میشود که یک پروفسور لهستانی که خود را وطنپرست نشان میدهد، در واقع با نازیها همکاری میکند تا مقاومت لهستانی را نابود کند. سروان به ورشو بازمیگردد و از ماریا و یوسف درخواست کمک میکند تا مانع از انتقال اطلاعات مخرب توسط پروفسور به دشمن شوند. یوسف، ماریا و کل گروه بازیگران با استفاده از مهارتهای بازیگری خود، نازیها را شکست میدهند.
درباره این موارد گفتگو کنید
- خانوادهها میتوانند در مورد شیوهی استفاده از کمدی در فیلم «بودن یا نبودن» برای پرداختن به لحظهای وحشتناک در تاریخ جهان صحبت کنند. آیا فکر میکنید گاهی اوقات حس طنز، تفکر در مورد اعمال وحشتناکی که انسانها علیه یکدیگر انجام میدهند را آسانتر میکند؟ چرا یا چرا نه؟
- گاهي اوقات به نظر مي رسد كه ماريا با ايده جاسوسي بر ضد لهستان براي نازي ها همراه است، چرا كه زندگي اش را راحت تر مي كند. چگونه مي توانيم مطمئن باشيم كه او قصد ندارد كشورش را فريب دهد؟
- ماریا به نظر میرسد که با یک سروان جوان رابطهای دوستانه، و شاید عشقی، دارد. چرا ممکن است فکر کند که خیانت به همسرش اشکالی ندارد اما همکاری با قاتلان بیرحم نازی درست نیست؟ آیا فکر میکنید این باور منصفانه است که کسی که یک تصمیم بد میگیرد همیشه تصمیمات بدی میگیرد؟
آنچه والدین باید بدانند
ویرایشوالدین باید بدانند که «بودن یا نبودن» یک کمدی سیاه کلاسیک سیاه و سفید است که در سال 1942 ساخته شده و ترکیبی عجیب و سرگرمکننده دارد و به ترس نازیها که آمریکا را در دهه 1940 فراگرفته بود و همچنین نیاز به یک خنده خوب در زمانی که آمریکا وارد جنگ جهانی دوم میشد، میپردازد. داستان فیلم در لهستان سال 1939، زمانی که ارتش هیتلر به این کشور حمله کرد و همه را به رگبار بست، اتفاق میافتد. کارگردان مشهور ارنست لوبیچ با همکاری بازیگر کمدی کارول لمبارد و کمدین جک بِنی، به طرز ماهرانهای صلبگرایی، خودبرتربینی و خشونت نازیها را به سخره میگیرند. در فیلم به جنایات نازیها اشاره میشود، اما بیشتر بهعنوان مِیمِهای طنزآمیز درباره تیراندازیها، خشونت علیه یهودیان و انتقام از اعضای جنبش مقاومت زیرزمینی. محتوای جنسی آشکاری در فیلم وجود ندارد و تنها اشارههایی وجود دارد که احتمالاً از درک کودکان خارج است. در فیلم، یک بازیگر زن مشهور متأهل، یک سروان جوان و جذاب را در اتاق گریم خود پذیرایی میکند. مشخص نمیشود که آیا رابطه آنها صمیمیتر شده است یا خیر، اگرچه او تلاش میکند این موضوع را از همسرش پنهان کند. این بازیگر زن به اتاق هتل یک جاسوس نازی دعوت میشود که سعی در جذب او دارد. جاسوس برای او شامپاین سرو میکند و به نظر میرسد قصد سوءاستفاده جنسی از او را دارد. همچنین در فیلم، یک جاسوس آلمانی کشته میشود و جسدش در حالی که روی صندلی نشسته دیده میشود. میهنپرستان لهستانی زندگی خود را به خطر میاندازند تا با نازیها مبارزه کنند. از کمدی برای پنهان کردن خطرات واقعی جنگ جهانی اول استفاده میشود، اما والدین میتوانند از این فیلم برای بحث در مورد وحشتهای واقعی آن دوران استفاده کنند.
این فیلم چه نکات مثبتی دارد
«ارنست لوبیچ» کارگردان، ظرافت و شوخطبعی مشهور خود موسوم به «لمس لوبیچ» را به این کمدی جنگی دربارهی شجاعت و بیرحمی در کنار هم در طول جنگ جهانی دوم میآورد. پیام ضمنی این است که شر در کمین است و همه ما وظیفه داریم با آن مبارزه کنیم. فیلم «بودن یا نبودن» ما را یادآوری میکند که حسادتهای کوچک و مسائل خودخواهانه باید در زمانهای بحرانی کنار گذاشته شوند و هنر میتواند نقش مهمی در کمک به ما برای درک و مبارزه با ستم و نابرابری ایفا کند. این فیلم خواهان همدلی، درک و مدارا با تفاوتهاست. یک بازیگر عباراتی از «تاجر ونیزی» شکسپیر را قرائت میکند: «اگر مرا ببری، آیا خون نمیریزم؟» این احساسات نهتنها در زمانی که نازیها یهودیان و دیگر «نامنصوران» را میکشتند، بلکه همچنین در دنیای امروز که «دیگران» همچنان هدف رفتارهای تبعیضآمیز قرار میگیرند، بسیار مهم و قابلتأمل است.این فیلم ممکن است کمی شوخی به نظر برسد. یک مرد یهودی که اینگونه معرفی نشده است، به یک بازیگر اغراقشده میگوید: «آنچه تو هستی، من نمیخورم.» البته، گوشت خوک در دین یهودی حرام است. لومبار برخی از بهترین دیالوگهای فیلم را با شادی و سرزندگی ارائه میکند. در یک لحظه فمینیستی، ماریا شکایت میکند که همسرش همه هوای اتاق را مصرف میکند. «اگر من رژیم بگیرم، تو وزن کم میکنی. اگر بچهدار شویم، مطمئن نیستم که مادر آن بچه من باشم.» سعی میکند با چارم و جذبهاش از جاسوسی برای یک کلنل گشتاپوی مغرور (سیگ رومن) فرار کند، او وانمود میکند که پیشنهاد را در نظر میگیرد و سپس با لبخندی پاسخ میدهد: «اما با وجدان من چه کار خواهیم کرد؟» این فیلم دو ماه پس از مرگ لومبارد در یک سانحه هوایی در حالی که برای حمایت از تلاشهای جنگی آمریکا پول جمع میکرد، منتشر شد.
دیدگاههای کاربران
دیدگاهی ثبت نشده است.