هیولای دوست داشتنی من

پادشاه باور نمی‌کند که دخترش باربارا دیگر بزرگ شده است. باربارا نیز از این موضوع ناراحت است و فکر می‌کند که پرنس ادوارد، که درباره‌ی او کتاب‌های زیادی نوشته شده است، می‌تواند او را نجات دهد. اما در روز تولد 16 سالگی‌اش پستچی برای او نامه‌ای می‌آورد و پرنسس را تهدید می‌کند و از او پول می‌خواهد. وقتی که پرنسس از دست او فرار می‌کند، مرد پستچی که جوئیس نام دارد در گشت و گذارش در کاخ شیشه‌ی آب حیات پادشاه را پیدا می‌کند و آن را می‌دزدد. او در ازای آن می‌خواهد داماد شاه شود. پادشاه مجبور می‌شود قبول کند ولی باربارا به جنگل فرار می‌کند. بعد از تعقیب و گریز هیولای جنگل به‌طور اتفاقی او را نجات می‌دهد. جوئیس به کاخ برمی‌گردد و با آب حیات یک ارتش برای پیداکردن باربارا می‌سازد. باربارا به کمک هیولا به دنبال پرنس ادوارد می‌گردد. او در این سفر متوجه می‌شود که هیولای جنگل قبلا یک پسربچه بود که در جنگل‌ها گم شده است و مادر طبیعت او را نجات می‌دهد و به هیولایی تبدیل می‌کند تا از جنگل‌ها محافظت کند. در نهایت  باربارا می‌فهمد پرنس ادواردی وجود ندارد، بلکه یک نویسنده این شخصیت خیالی را ساخته است. باربارا این بار به کمک هیولا می‌خواهد پادشاه را از دست جوئیس نجات دهد. جوئیس یک لشکر رباتی می‌سازد و به سمت چشمه‌ی حیات می‌رود تا تمام آب آن را استخراج کند. باربارا نمی‌تواند جلوی او را بگیرد و مادر طبیعت عصبانی می‌شود و تمام انرژی خود را پس می‌گیرد. باربارا که قلبش به کمک آب حیات کار می‌کند از کار می‌افتد، اما هیولا خواهش می‌کند که جان او را به جای باربارا بگیرد. هیولا تبدیل به سنگ می‌شود و موجودات دیگر از جمله باربارا زنده می‌مانند. باربارا همیشه به هیولای شیرین خود سر می‌زند و آن را شاهزاده‌ی واقعی خود می‌داند، تا اینکه بعد از سال‌ها مادر طبیعت هیولا را تبدیل به انسان می‌کند و با یکدیگر به خوبی خوشی زندگی می‌کنند.

• اگر به جای باربارا بودید در جشن تولدش چه تصمیمی ‌می‌گرفتید؟ در مورد جوئیس با فرزند خود صحبت کنید. اگر در موقعیت‌های مشابه، کسی با تهدید بخواهد از شما چیزی بگیرد چه عکس‌العملی نشان می‌دهید؟ آیا می‌توانید آن را با پدر و مادر خود در میان بگذارید؟ چرا؟ پدر باربارا چطور می‌توانست به باربارا کمک کند؟ او چه اشتباهاتی را در ارتباط با فرزندش دارد؟  اگر در سن باربارا بودید، دوست داشتید که مشغول چه کارهایی باشید؟ خلاصه: به نظر تو یک دختر 16ساله به چه موضوعاتی می‌تواند فکر کند و خود را برای رسیدن به چه چیزهایی آماده کند؟

باربارا، پرنسسی روسی است که تنها 16 سال دارد و به سبک انیمیشن‌های دیزنی دوست دارد با شاهزاده‌ای سوار بر اسب سفید ازدواج کند. او هر بار در مسیر ماجراجویی‌ها و دردسر‌هایی که می‌سازد، یا منتظر شاهزاده ادوارد است که او را نجات دهد یا هیولا او را نجات می‌دهد. اما در طول داستان متوجه می‌شود که پرنس ادواردی وجود ندارد و می‌فهمد زیادی در مورد آن خیال‌پردازی کرده است. او در نهایت عشق را در فردی پیدا می‌کند که با او خاطرات مشترک دارد و در سختی‌ها و چالش‌ها در کنارش بوده است. شما می‌توانید برای انتقال درست مفهوم عشق در سنین ابتدایی نوجوانی، با فرزند خود درباره‌ی دوستی‌ها و همدلی‌ها صحبت کنید تا ذهن فرزند شما منحصرا آن را در عشق میان دو جنس مخالف فرض نکند. در ابتدای انیمیشن روابط پدر و دختری به نمایش گذاشته می‌شود. باربارا به شدت خیال‌پرداز است، اما پادشاه تنها با سرکوب‌کردن رویاهای دخترش می‌خواهد جلوی اشتباهات او را بگیرد و مدام باربارا را کنترل می‌کند. او حتی درباره‌ی لباس‌پوشیدن دخترش نیز تصمیم می‌گیرد. این انیمیشن به والدین این نکته را یادآوری می‌کند که عموماٌ بچه‌ها در سنین نوجوانی تلاش بسیاری برای مستقل‌شدن و اثبات خود به عنوان یک بزرگسال انجام می‌دهند. بهتر است برای محافظت از فرزندتان کنترل‌کردن و مداخلات مستقیم در تصمیم‌گیری‌های شخصی او را کنار بگذارید و اجازه دهید که برای علایق و مسائل شخصی‌اش تصمیم گرفتن را یاد بگیرد و شما تنها به‌عنوان یک راهنما و یک حامی در کنار او قرار بگیرید. خلاصه: این اثر به سبک پرنسس‌های دیزنی ساخته شده است. موضوع مهم آن عشق، ازدواج و دغدغه‌های دوران نوجوانی است. این اثر می‌تواند بیشتر برای والدین الهام‌بخش باشد تا به‌جای مداخله و تصمیم‌گیری به آن‌ها یادآوری کند که به نوجوان خود برای پرداختن به علایق و سلایق خود فضا دهند و به‌عنوان یک حامی و هدایتگر در کنار او قرار بگیرند.

غول مهربان من" یک افسانه غیرمعمول با آهنگ‌های جذاب و داستانی است که ممکن است برای کودکان بسیار پیچیده باشد. داستان اصلی درباره یک پستچی شرور است که سعی دارد پادشاهی را فتح کند و جادو را بدزدد، که به نظر ساده می‌رسد، اما سپس زیرداستان‌هایی درباره یک شاهزاده خانم وجود دارد که درباره یک شاهزاده ادوارد مرموز رویا پردازی می‌کند، کسی که هرگز ملاقات نکرده است اما وقت زیادی را به رویاپردازی درباره او می‌گذراند. سپس مخلوقات افسانه‌ای هستند که برای محافظت از جنگل اختصاص داده شده‌اند، برخی از آنها توسط نیروهای جادویی قدرت می‌گیرند. علاوه بر این، مادر طبیعت به عنوان یک نیروی جادویی زنده ظاهر می‌شود که بینندگان شروع به یادگیری درباره او می‌کنند، اما هرگز توضیح واقعی درباره چگونگی ارتباط او با جادو داده نمی‌شود. این فیلم انگلیسی همچنین از زبان دیگری دوبله شده است، که ممکن است برای برخی کودکان گیج‌کننده باشد، زیرا حرکت دهان شخصیت‌ها با صدایشان همخوانی ندارد.از جنبه‌های مثبت، چند لحظه‌ی خنده‌دار وجود دارد و شخصیت‌ها — به‌ویژه بوگی و بانی — آنقدر جذاب هستند که توجه یک کودک را جلب کنند. آهنگ‌ها خوب هستند. اگرچه داستان کمی پیچیده است، اما در نهایت به یک پایان خوب و ناگهانی شبیه داستان‌های پریان می‌رسد. در کل، این فیلم محتوایی کلیشه‌ای دارد که بیشتر کودکان قبلاً مشابه آن را دیده‌اند.