درباره فیلم
خانوادۀ ویلبگها، خونآشامهایی هستند که قصد دارند جان خود را از دست روکریِ بدذات نجات دهند. رودولف ویلبگ، پسر خانواده، درپی نجات خانوادهاش، با تونی تامپسون که یک انسان است آشنا شده و نمیداند که او و خاندانش، بهدست موجوداتی نجات مییابند که همواره از آنها دوری کردهاند.
تصاویر فیلم
پیشنهادهای مشابه
نمایش همهنقد و بررسی
معتبر: این تحلیلها بهترین و دقیقترین نتایج رو دارن! ما دادههای کافی و باکیفیت داشتیم و هوش مصنوعی ما نتایج مناسبی رو برای این دسته از فیلمها بهمون داده.
خشونت: کم
ترس: خیلی کم
ناهنجاری اجتماعی: خیلی کم
الگوی مثبت: متوسط
پیام مثبت: متوسط
خلاصه فیلم
ویرایشدر دنیای رنگارنگ انسانها، گروهی زندگی میکنند که ما از آنها با نام «دراکولا» یا «خونآشام» یاد میکنیم. ممکن است نامشان قدری ترسناک باشد؛ اما دراکولاهای این داستان کمی متفاوتاند؛ سعی میکنند از دنیای ما فاصله بگیرند و احتمالاً نمیخواهند دوستِ انسان داشته باشند. ظاهرشان شبیه انسان است؛ اما دندانهای عجیب و غریبی دارند و میتوانند پرواز کنند، در تابوت میخوابند و فقط شبها از قلعۀ اسرارآمیز خود خارج میشوند. «رودولف ویلبگ»، یکی از فرزندان خانوادۀ بزرگ ویلبگهاست که در قلعهای در «ترانسیلوانیا» زندگی میکند. او میخواهد از جشن تولد 13 سالگیاش برای سیصدمین بار فرار کند؛ چون از چنین جشنی متنفر است و قصد دارد سرگرم ماجراجویی شود. از طرفی برادر بزرگترش، «گرگوری»، درنتیجۀ جدل بسیار با خانواده، قصد دارد در دنیای انسانها ورود کرده و تبدیل به یک خونآشام واقعی شود. رودولف با مشاهدۀ اشتیاق برادرش، بیمعطلی با او همراه شده و در تاریکی شب، از قلعۀ دراکولاها خارج میشود. درحین فرار، متوجه انسانی بدذاتی به نام «روکری» میشود که خیال دارد دراکولاها را از میان بردارد. روکری، به همراه دستیار مخترع؛ اما کمی خِنگش، در تدارک پیشرفتهترین ابزراها برای مبارزه با دراکولاها و از بینبردنشان است و موفق هم میشود. رودولف که زودتر از برادر متوجه خطر شده است، سعی میکند خانوادهاش را نجات دهد؛ اما از نجات بستگان خود بازمیماند.
در این میان روکری، با توریِ فولادی و آچار جدیدِ ساخت خود، بستگان رودولف را در قلعهشان زندانی میکند. رودولف در جریان سرگرمکردن روکری برای فرار خانوادهاش، باید خود را نجات دهد. و به ناچار خود را به درون پنجرۀ اتاقی در یک هتل میاندازد. غافل از اینکه هتل، اقامتگاه انسانهاست. اما رودولف خوششانس است؛ او خود را به اتاق کسی انداخته که شیفتۀ دنیای دراکولاهاست. «تونی تامپسون»، نوجوانی همسن رودولف است که به همراه پدر و مادرش، برای گذران تعطیلات، از شهر «سندیگو»، به «ترانسیلوانیا» آمدهاند و بهخاطر خرابی اتوموبیلشان، مجبورند چندصباحی را در یک هتل عجیب و غریب بگذرانند. هتلی که صاحبانش، زوجی کهنسال هستند و از دراکولاها وحشت دارند. آنها مدام مسافران جدیدشان را در آیینه چک میکنند، چراکه دراکولاها در آیینه دیده میشوند. پدر و مادر تونی که اینگونه داستانها را جدی نمیگیرند، سعی میکنند تا اشتیاق فرزندشان را برای دیدن دراکولاها و حرکات مدیران هتل را ندیده بگیرند. تونی که در مسیر، رودولف را درحال فرار دیده بود، با دیدن او در اتاقش، خیلی زود سعی در برقراری ارتباط میکند، رودولف که صداقت تونی را میبیند، از حالت تدافعی درآمده و کمکم با او دوست میشود. تونی خیلی زود متوجه درگیری رودولف شده و قصد دارد به او کمک کند؛ اما تونی نمیتواند پرواز کند؛ پس رودولف باید دست در دست دوست جدیدش، او را به قلعۀ مخفی خونآشامها ببرد. خانوادۀ رودولف به شدت با همراهی تونی (یک انسان) مخالفت میکنند. بنابراین تونی باید خیرخواهی خود را ثابت کند. او با هوشمندی تمام خانوادۀ ویلبگ را از قلعه فراری داده و روکری را به درون قلعه کشانده و ابزارش را از کار میاندازد. ازطرفی، خانوادۀ ویلبگ با مشاهدۀ حسن نیت تونی و با کمک رودولف، نزد پدر و مادر تونی رفته و با نیروی نهفتۀ خود، آنها را هیپنوتیزم کرده و با خود همراه میکنند. آنها بهوسیلۀ اتوموبیلشان، سعی میکنند ماشین روکری را از کار بیندازند. تونی که خود را نزد روکری گیر انداخته است، با ترفندی، آچار را بهدست آورده و بستگان رودولف را آزاد کند. درنهایت، با گیرانداختن اتومبیل روکری توسط ماشین تامپسونها و هوشمندی تونی، همۀ خونآشامها آزاد شدند و به خاطر ناامن بودن قلعۀ خودشان، تصمیم میگیرند در هتل اقامتی تامسونها ساکن شوند. تونی با فداکاری خود ثابت کرد که انسانها و دراکولاها میتوانند درکنار یکدیگر بهراحتی زندگی کنند.
درباره این موارد گفتگو کنید
- به نظر تو چه اتفاقی میافتد که رودولف به ارزش بودن در کنار خانواده پی میبرد؟ به نظرت چرا روکری از هیولاها متنفر است؟ اگر تو جای تونی بودی، به دراکولاها کمک میکردی؟ چرا والدین تونی حرفهای او را باور نمیکردند؟ تا به حال اتفاقی برای تو افتاده که دیگران حرفهایت را باور نکنند؟ دراینصورت تو چه کردهای؟ کودکان در این سن به ماجراجوییهای مستقل از خانواده علاقه پیدا میکنند، از فرزند خود بپرسید چگونه میشود در کنار خانواده به ماجراجویی پرداخت؟ خلاصه: چه اتفاقی میافتد که رودولف به ارزش در بودن در کنار خانواده پی میبرد؟
آنچه والدین باید بدانند
ویرایشکودکی که مخاطب این انیمیشن است، در دورۀ گذر از کودکی به نوجوانی است و ویژگی مهم این دوره نیز استقلال از والدین برای ماجراجویی است. سعی کنید با استفاده از روایت خونآشام کوچک، کودک خود را یاری کنید تا درک کند میتوان در عین همراهی با خانواده، به ماجراجویی نیز پرداخت. البته در این بین، نحوۀ همراهی والدین بسیار مؤثر است. مهم این است که در عین حضور مؤثر، راه را برای فرزندتان باز بگذارید. نکتۀ دیگر اینکه فیلم خونآشام حاوی چند صحنۀ خشن است؛ رفتارهای روکری و تنشهای او در پی از بینبردن دراکولاها ممکن است تقلیدپذیر باشد. عدم تقلیدپذیری، بسته به کمکی است که والدین برای فهم بهتر داستان، به کودک میکنند.
برخی صحنههای خشن مثل زندانیکردن دراکولاها و منفجرکردن قلعهشان ممکن است ناخوشایند باشد. سعی کنید هنگام نمایش صحنههای کمدی، احساسات خود را بروز دهید؛ مانند بهوجدآمدن و خندیدن تا اثر خشن برخی صحنهها خنثی گردد. برخی صحنهها مانند جنگلهای تاریک و یا صدای ارواح و خونآشامها نیز ممکن است قدری ترسناک باشند که البته درنتیجۀ آمیختگی با فضای فانتزی و کمدی تلطیف میشوند.
خلاصه: به فرزندتان کمک کنید این را درک کند که میتوان در عین همراهی با خانواده ماجراجویی کرد.
این فیلم چه نکات مثبتی دارد
این پویانمایی تلاش میکند تا داستانی جدید و متفاوت از افسانهی کلاسیک خونآشام ارائه دهد، اما در نهایت به یک ترفند کلیشهای با برخی پیامهای سطحی دربارهی غلبه بر تفاوتها تبدیل میشود. هرگونه پتانسیل سرگرمی منحصر به فرد که ممکن است از دوستی غیرمحتمل میان تونی تامپسون، نوجوانی آمریکایی و رودولف، خونآشامی گوتپنک به وجود بیاید، در اکشن قابل پیشبینی فیلم گم میشود. پیامهای عمیقتر موجود در داستان - که در آن خانوادهای از خونآشامها و انسانها باید تعصبات خود را کنار بگذارند تا خانوادهی خونآشامها را از دست یک جفت شکارچی نالایق خونآشام نجات دهند - به راحتی در میان صحنههای قابلتوجه (اگرچه چندشآور) فیلم گم میشود: گاوی که روی هلیکوپتر بدمنها مدفوع میکند.این دختر خونآشام نوجوان اساساً کپی شخصیت آدِدِمز وِنزدی است و شخصیتهای فرعی آن شبیه تقلیدهای درجه دوم شخصیتهای پیکسار با لهجههای «خندهدار» به نظر میرسند. آنچه باقی میماند تلاشی است برای ارائه چیزهایی کاملاً نوین با چرخاندن داستانی آشنا که در نهایت بیش از حد به کلیشههای تکراری ژانر فیلمهای خونآشامی متکی است. بنابراین، در حالی که این فیلم میتوانست فیلمی باشد که کل خانواده از آن لذت ببرند، «خونآشام کوچک» در نهایت بیشتر مناسب کودکان خردسال است.
دیدگاههای کاربران
دیدگاهی ثبت نشده است.