المنتال

برنی و سیندر به همراه دختر کوچکشان، امبر، که از عنصر آتش ساخته شده‌اند پس از ترک شهر آتش به شهر عناصر مهاجرت می‌کنند. جایی که همه‌ی عناصر (آب، آتش، باد و خاک) با هم زندگی می‌کنند. امبر در این شهر بزرگ می‌شود و از همان کودکی پدرش سعی دارد او را به گونه‌ای تربیت کند که در بزرگسالی بتواند مغازه‌ی آتش‌فروشی را بگرداند. امبر در طی این سال‌ها در تلاش است که خودش را به پدر و مادرش اثبات کند. حالا درست زمانی که پدرش می‌خواهد مغازه را به او بدهد، امبر باعث پلمپ شدن مغازه می‌شود. او نگران از واکنش پدرش و ترس از دست دادن اعتماد او، با کمک پسری به نام وید که از عنصر آب ساخته شده است به دنبال درست کردن وضعیت است. در این بین او به وید علاقه‌مند می‌شود اما تضادی که این دو عنصر با هم دارند باعث می‌شود که به سختی بتوانند در کنار هم باشند. در میان ماجرا امبر متوجه می‌شود رویای گرداندن مغازه، تنها رویای پدرش است و او به حرفه‌ی دیگری علاقه دارد. امبر موفق نمی‌شود مغازه را نجات دهد اما با محبت عمیقی که به پدرش دارد ثابت می‌کند هرگز قصد ناامید کردن او را ندارد. او سرانجام با وید ازدواج می‌کند و در کنار او آرزوهای خود را دنبال می‌کند.

• شخصیت امبر چه نقاط ضعفی داشت؟ او برای عبور از این نقاط ضعف چه کارهایی انجام داد؟ چرا صحبت کردن از فریاد زدن تاثیرگذارتر است؟ چگونه می‌توانیم خواسته‌های خود را با والدین در میان بگذاریم؟ وید چه ویژگی‌های مثبتی داشت؟ آیا احساساتی بودن وید نقطه ضعف اوست؟ وید چگونه توانست خود را دوباره احیا کند؟ به نظرت پیوند آب و آتش ممکن است؟ خلاصه: چگونه باید با والدین صحبت کرد و خواسته‌های خود را با آنان در میان گذاشت؟

این اثر یکی از تحسین‌شده‌ترین انیمیشن‌های دیزنی است. چالش‌هایی را که شخصیت اصلی داستان با والدین خود دارد، بیشتر نوجوانان تجربه می‌کنند. چالش بین پیروی کردن از علاقه‌ی شخصی و یا محقق کردن آرزوی والدین؟! این انیمیشن به شکل لطیف و هوشمندانه‌ای این را به مخاطب نوجوان می‌فهماند که لزوما این دو گزاره در تقابل با یکدیگر نیستند و اگر نوجوان صادقانه احساسات و خواسته‌هایش را با والدین در میان بگذارد و بتواند درست و منطقی حرف بزند، آن‌ها با فرزند خود همراه می‌شوند. شخصیت امبر را برای فرزند خود تشریح کنید. مثلا به او بگویید:«امبر هیچگاه با پدر و مادر خود تند صحبت نمی‌کند. آن‌ها را نمی‌رنجاند. احساسات پدر و مادرش برای او بسیار مهم هستند و آن‌ها را بابت حساسیت‌هایشان مسخره نمی‌کند.» این‌ها نکات طلایی داستان هستند. ایدۀ داستان، ازدواج و عشق است. اما بازنمایی این عشق، در فضایی عاری از ناهنجاری است. هر دو شخصیت اصلی (وید و امبر) با خانواده‌ی خود زندگی می‌کنند و از آن فراری نیستند. آن‌ها با افتخار اعضای خانواده را به هم معرفی می‌کنند و از این مسئله شرمی ندارند. و درنهایت هم درنتیجۀ توافق خانواده‌ها ازدواج می‌کنند. ضمن تایید این مسئله رفت و آمد امبر به منزل وید را برای فرزند خود تقبیح کنید و این عمل را که به دور از چشم والدین انجام شده است را غیر اخلاقی بشمارید. ازسویی دیگر، داستان در راستای پیوند آب و آتش است. به این معنا که تضادها نمی‌توانند مانع پیوند شوند. در دنیای واقعی، آب و آتش نابودکنندۀ یکدیگر هستند. بنابراین دو فردی که ازنظر شخصیتی در تضاد یکدیگراند، نمی‌توانند شریک خوبی برای هم باشند. با همین تمثیل، می‌توانید دربارۀ شدنی بودن پیوند آب و آتش  با فرزند خود صحبت کنید. نسخه‌ی پالایش شده را در اختیار فرزند خود بگذارید و مطمئن باشید حذف ناهنجاری‌های این اثر تاثیری در محتوای کلی آن ندارد. خلاصه: رابطه‌ی درست و مهربانانه‌ی امبر و والدینش را برای فرزند خود الگو قرار دهید و آن را برایش شرح  دهید. امبر و وید روابطی خارج از چارچوب خانواده دارند. مراقب این مسئله باشید.

پتر زون، کارگردان، در این پویانمایی زیبا، استعاره‌ای ساده اما شیرین را به تصویر کشیده است؛ داستانی که سفر مهاجران و تجربهٔ نسل اول را به‌طرز چشم‌نوازی زنده می‌کند. اگرچه طرح داستانی فیلم به‌اندازهٔ مشهورترین ماجراجویی‌های دیزنی پیکسار قوی نیست، اما «عنصری» به چالش‌ها و پیروزی‌های فرزند بودن در خانوادهٔ پناهندگان و بزرگ‌شدن در جامعه‌ای یکدست از نظر فرهنگی، می‌پردازد. این پویانمایی هم راحتی و قدرت بودن در میان مردم خودت را نشان می‌دهد و هم این واقعیت که جامعهٔ گسترده‌تر می‌تواند پیش‌داوری داشته باشد. دو راهیِ امبر—اینکه آیا احساساتش را فدا کند تا به والدینش احترام بگذارد یا دنبال خواسته‌های خودش برود اما خطر آزار کسانی را که بزرگش کرده‌اند، بپذیرد—اصیل است، اگرچه بیش از حد ساده‌سازی شده است. ظرایف درست هستند: امبر می‌خواهد «دختر خوبی» باشد، وظیفه‌اش را انجام دهد و بار مسئولیت را از دوش پدرش که خسته و مضطرب است، بردارد. اما وقتی شهر عنصری را کشف می‌کند، وید را می‌شناسد و با کشف جنبه‌های هنری‌اش (او دمیدن‌گر شیشهٔ بااستعدادی است)، باید تصمیم بگیرد که آیا آینده‌اش امکانات بیشتری از آنچه تصور می‌کرده، دارد یا نه.لوئیس و آتی هر دو به خوبی انتخاب شده‌اند و دو الگوی متضاد از دوران جوانی را به تصویر می‌کشند: یکی بر خوشحال کردن والدین خود از طریق دنبال کردن یک هدف خاص متمرکز است و دیگری مایل است تا زمانی که شغل مورد علاقه‌اش را پیدا کند، از شغلی به شغل دیگر برود. صدای والدین، از جمله مادر بیوه وید که صداپیشگی آن را کاترین اوهارا بی‌همتا انجام داده است، نیز بیانگر و طنزآمیز است. و جنبه‌های آشنایی‌گزینی فیلم، هرچند اندکی واضح هستند، اما لطیف و دوست‌داشتنی به نظر می‌رسند. شیمی مخالفان وید و امبر که یکدیگر را جذب می‌کنند، خنده‌دار است، تا زمانی که مشخص شود که امبر واقعاً نگران است خانواده‌اش او را طرد کنند اگر با یک "پسر آبی" قرار ملاقات بگذارد. در مقابل، خانواده وید بلافاصله طرفدار امبر می‌شوند و او را با آغوشی باز (هرچند کمی دست‌پاچه‌کننده، که به دلیل عمو بزرگ بی‌اطلاعی است که یک اظهار نظر نژادپرستانه ملایم می‌کند) به جمع خود می‌پذیرند. رابطه آهسته و پیوسته شخصیت‌های اصلی (بازی کلمات با آتش و آب در انگلیسی) کنار، پویانمایی عنصر اساسی شگفت‌انگیز زیبا و دقیق است. مردم عناصر مختلف بسیار رنگارنگ و با بافت‌های عمیق و چشم‌اندازهای خیال‌انگیز و حرکات فانتزی هستند. صحنه‌های ساخت شیشه به یاد ماندنی هستند و فجایع ناشی از آب ویرانگر هستند. در حالی که بینندگان بسیار کوچک ممکن است همه ظرایف داستان را درک نکنند، هنوز اهمیت گنجایش، خانواده و عشق را درک خواهند کرد.