درباره فیلم
مایکل برایس محافظ سه ستاره ای است که مجبور به محافظت از یک آدمکش میشود. یک آدمکش حرفهای که به طور رسمی 20 قتل در 10 کشور در پروندهاش دارد. این آدمکش برای اثبات اتهام رییسجمهور سابق بلاروس که متهم به نسلکشی است باید در دادگاه شهادت دهد و مایکل، مامور محافظت از او میشود. فیلمی اکشن با چاشنی کمدی و عشق، دارای صحنههای تیراندازی، خونریزی، تعقیب و گریز و داستانی پرکشش که محصول 2017 آمریکا است.
تصاویر فیلم
پیشنهادهای مشابه
نمایش همهنقد و بررسی
معتبر: این تحلیلها بهترین و دقیقترین نتایج رو دارن! ما دادههای کافی و باکیفیت داشتیم و هوش مصنوعی ما نتایج مناسبی رو برای این دسته از فیلمها بهمون داده.
خشونت: زیاد
ترس: کم
ناهنجاری اجتماعی: خیلی کم
الگوی مثبت: کم
پیام مثبت: کم
خلاصه فیلم
ویرایشمایکل برایس یکی از بهترین بادیگاردها یا محافظان در دنیا است که نشان سه ستاره دارد. اما در آخرین محافظت خود، مشتری او که شخصی به نام کوروساوا هست کشته میشود و او نشان خود را از دست میدهد. مایکل زمانی در CIA و اینترپل نیز کار میکرده و با تمام زیر و بم کار به خوبی آشناست. او با قتل کوروساوا و از دست دادن کارش به یک محافظ اجارهای تبدیل میشود. دو سال بعد، او از یک مرد ثروتمند محافظت میکند که از ترس کشته شدن دچار بیماری و استرس شده و قرص میخورد. مایکل با زد و خورد و درگیری زیاد از او محافظت میکند. در آن طرف ماجرا ولادیسلاو دوکوویچ رییس جمهور بلاروس در حال نسلکشی است. او خانوادهی یک پروفسور را به جرم نوشتن از آزادی و علیه کشت و کشتار دوکوویچ، مقابل چشمانش با شلیک اسلحه میکشد. دوکوویچ دستگیر میشود و محاکمهی او به دادگاه بینالملل سپرده میشود. پلیس بینالملل برای اثبات گناهکار بودن او به یک شاهد نیاز دارد که آن شاهد کسی نیست جز داریوس کینکیت. کینکیت خود یک آدمکش اجارهای( قاتل قراردادی) است و متهم به 20 قتل در 10 کشور است که حالا همسرش در زندان است و او با قول آزادی همسرش که به شدت به او علاقمند است، حاضر میشود تا در دادگاه علیه دوکوویچ شهادت دهد. امیلیا راسل مامور رده بالای اینترپل، رهبری تیم امنیتی را که کینکیت را تا دادگاه بینالمللی اسکورت میکنند، برعهده دارد. دادگاه در هلند برگزار میشود و آنها 27 ساعت فرصت دارند تا او را از منچستر به آنجا ببرند. اما یکی از ماموران اینترپل با دریافت رشوه از دوکوویچ مسیر انتقال را لو داده و افراد دوکوویچ در مسیر به خودروی حامل کینکیت حمله میکنند و پس از درگیرهای فراوان همه کشته میشوند به جز مامور راسل و کینکیت. راسل، کینکیت را به خانهی امنی که متعلق به پلیس است میبرد. کینکیت تیرخورده است. او خودش تیر را از پایش بیرون میکشد و همزمان به همسرش در زندان زنگ میزند و با او صحبت میکند. او به راسل میگوید که در بین ماموران اینترپل یک نفوذی وجود داره و اگه میخوای منو سالم به دادگاه برسونی نباید پلیس را در جریان بگذاری. راسل که معشوق مایکل بوده با او تماس میگیرد و از او کمک میخواهد. مایکل که راسل را مسیول کشته شدن کوروساوا میداند و مدتی است ارتباطش را با او قطع کرده است، ابتدا نمیپذیرد اما عشق قدیمی هنوز در دلش زنده است و بنابراین به کمک او میرود. مایکل با حضور در آنجا متوجه میشود که شخصی که قرار است از او محافظت کند، داریوس کینکیت است. همان کسی که 27 بار به جان او سوقصد کرده بنابراین آن دو در لحظهی روبرو شدن با هم درگیر میشوند. راسل به دفتر پلیس میرود و خبر فرار کینکیت را به پلیس میدهد. اما پلیس محل اختفا را مییابد. نفوذی نیز به همین واسطه مطلع میشود و هردو تیم به خانهی محل اختفا حمله میکنند. کینکیت و مایکل فرار میکنند. از اینجای داستان تا رسیدن به دادگاه مسیر پر فراز و نشیبی طی میشود و در تمام مسیر افراد دوکوویچ و پلیس هردو به دنبال آنها هستند و صحنههای زیادی از درگیری، تعقیب و گریز، تیراندازی، انفجار و کشت و کشتار را شاهد هستیم که کمی با چاشنی طنز همراه است. مایکل و کینکیت در این یک روز همراهی، با هم دوست میشوند. آنها دربارهی نحوهی عاشق شدنشان با هم صحبت میکنند چرا که مایکل همهی این کارها را به خاطر امیلیا انجام میدهد. کینکیت هم تنها برای آزادی همسرش از زندان است که جان خود را به خطر انداخته. کینکیت وقتی به یک بار رفته بود با همسرش آشنا میشود. همسرش چند مرد را که قصد آزار او را داشتهاند به باد کتک میگیرد و حتی با شیشهی یک بطری شکسته شاهرگ یکی را میبرد و در این لحظه کینکیت به شدت عاشق او میشود و با هم ازدواج میکنند!! مایکل نیز در مراسم ترحیم یکی از موکلانش با امیلیا آشنا شده و عاشق جسارت و شجاعت اوست. کینکیت از اولین قتل خود میگوید که وقتی 16 ساله بوده پدرش که یک کشیش بوده در کلیسا سلاخی میشود و او قاتلش را میکشد. مایکل برای نجات جان کینیکت بسیار به او کمک میکند و خودش توسط افراد دوکوویچ گروگان گرفته میشود. این بار کینکیت جان او را نجات میدهد و دوستیشان عمیقتر میشود. بالاخره آنها در دقیقهی نود خود را به دادگاه میرسانند و کینکیت علیه دوکوویچ شهادت میدهد. افراد دوکوویچ یک کامیون پر از مواد منفجره را در مقابل دادگاه منفجر میکنند و درگیریها آغاز میشود. کینکیت و مایکل هردو زخمی میشوند. در پایان مایکل و امیلیا با هم آشتی میکنند، همسر کینکیت آزاد میشود و خودش به خاطر قتلهای فراوان راهی زندان.
درباره این موارد گفتگو کنید
- دربارهی شخصیت کینکیت و مایکل با فرزندتان صحبت کنید و از آنها بپرسید: انتقام کینکیت از قاتل پدرش کار درستی بود؟ اگر هرکس در جامعه بخواد خودش قانون رو اجرا کنه چه اتفاقی میافتد؟ به نظرت صحبتهای کینیکت دربارهی کشتن افراد یک توجیه است؟ و آیا اتفاقی که در نوجوانی براش افتاده بود توجیه خوبی برای تبدیل شدن به یک آدمکش بود؟ اگه تو جای مایکل بودی به کینکیت کمک میکردی؟ و از امیلیا عذرخواهی میکردی؟ دربارهی عاقبت خشونت و آدمکشی و بلایی که بر سر دوکوویچ آمد با انها گفتگو کنید. خلاصه: دربارهی شخصیت کینکیت و مایکل و رفتارهایشان و همچنین عاقبت خشونت و آدمکشی با فرزندان خود گفتگو کنید.
آنچه والدین باید بدانند
ویرایشاین فیلم با صحنههای تعقیب و گریز، اتفاقهای پیشبینی نشده و ناگهانی، شخصیت جالب بازیگران نقش اول و خاصیت ذاتی فیلمهای اکشن، فیلم جذابی برای تماشاست اما باید دقت شود که خشونت بسیار زیادی در آن به تصویر کشیده شده است که برای افراد زیر 17 سال مناسب نیست. خشونتی که بسیار عادی جلوه داده میشود و با طنزی همراه است که ما را به یاد رفتارهای تام و جری میاندازد! چرا که قهرمانان قصه از شدیدترین انفجارها، تیراندازیها و تصادفات، جان سالم به در میبرند! و گویا رویینتن هستند. در کنار همهی این صحنههای پر از خشونت که در برخی از آنها ممکن است باعث دلهرهی مخاطب نیز بشوند، تناقضهایی در شخصیت قهرمانان وجود دارد که میتواند در ذهن نوجوان ما سوالات زیادی را ایجاد کند. به طور مثال، داریوس کینکیت که یک آدمکش است و به قول خودش بالغ بر 250 نفر را کشته است! شخصیتی جذاب دارد و خواهران راهبه به او اقبال زیادی نشان میدهند، کینکیت میگوید: وقتی قطبنمای اخلاقیات میگرده و میگرده و در نهایت به من اشاره کنه، به یه آدم خوب اشاره کرده! کینکیت معتقد است که چون او انسانهایی را میکشد که یا خلافکار هستند یا قاتل و یا مردمآزار پس انسان خوبی است! او در یک دیالوگ عنوان میکند: انجیل گفته انتقام نگیرید و به خدا واگذار کنید اما من تا اون موقع نمیتونم صبر کنم! شخصیت کینکیت طوری طراحی شده که با وجود کشتار آدمها، جذاب است و مخاطب از او الگوبرداری میکند. وظیفهی ما به عنوان والدین رفع همین ابهامات و تناقضات است. و اینها رفع نمیشود مگر با گفتگو. برای نوجوانتان وقت بگذارید و با او گفتگو کنید.
خلاصه:
فیلم دارای خشونت بسیار زیادی است که عادی جلوه داده میشود و با طرح شخصیتی سراسر منفی که خاکستری جلوه داده میشود، سوالات زیادی را در ذهن نوجوانان به وجود میآورد که نیازمند گفتگو با آنان است.
این فیلم چه نکات مثبتی دارد
این فیلم اکشن-کمدی خشونت بیدلیلی دارد و لحن یکنواختی ندارد، اما شوخیهای کمدی بین جکسون و رینولدز انکارناپذیر است. اگر فقط کمی کمتر خشونت و تعداد کشتههای کمتر اغراقآمیز داشت، محافظ مزدور میتوانست نمونهای عالی از کمدی زوجهای عجیب باشد. بازی هیچکدام از بازیگران اغراقآمیز نیست: جکسون یک قاتل باهوش، بددهن و ابرو بالا انداز است که کارش را توجیه میکند، نقشی که از زمان پالپ فیکشن آن را به کمال رسانده است، درحالیکه رینولدز یک محافظ تیززبان و بسیار دقیق است که نمیتواند از حرف زدن دست بکشد. در این مورد شگفتزده نمیشوید، اما تضمینی وجود نداشت که این دو ستاره با هم جور شوند، اما این اتفاق میافتد.بقیه فیلم با بازی خندهدار و جانبی سالما هایک که نقش سونیای محبوب کینکید را بازی میکند، تقویت میشود. او شوهرش را cucaracha (حشره) صدا میکند، چون اساساً «نمیتوان او را کشت.» او درست میگوید. صحنههای اکشن تقریباً بدون وقفه هستند و هر کدام نشان میدهند که کینکید درواقع فرشته مرگ است، اما با تفنگ به جای داس. بخشهایی از فیلم که دیکتاتور غیرقابل بخشش دوکوویچ را به تصویر میکشد، بهمراتب کمتر خندهدار هستند و باید با هشداری همراه باشند. رهبری که زن و فرزند یک مرد را جلوی چشمانش میکشد و مسئول نسلکشی است، کمی ترسناک و واقعی است، برای زمانی که امیدوارید یک کمدی دوستانه صرفاً سرگرمکننده باشد.
دیدگاههای کاربران
دیدگاهی ثبت نشده است.