درباره فیلم
پیکول در حالی که ۹ ماهه باردار است به بانکوک فرار میکند. همان شب، یک تاجر و همسرش، لادا که او هم ۹ ماهه باردار است، با اتوبوسی که پیکول در آن بود تصادف میکند. این تصادف باعث میشود هر دو به زایمان بیفتند. بعداً پیکول شنود میکند که پلیس در مورد دستگیری یک فراری صحبت میکند، فکر میکند که او بوده و برای گرفتن بچهاش فرار میکند، اما بچه لادا را برمیدارد. او فرار میکند. چند دقیقه بعد متوجه میشود که بچه او نبوده، پس برمیگردد، اما متوجه میشود که بچهاش بیمار است و به عمل جراحی نیاز دارد، بنابراین اجازه میدهد زوج ثروتمند بچهاش را نگه دارند تا بتوانند هزینه عمل جراحی و دارو مورد نیاز برای زنده ماندن بچه را تأمین کنند. ۱۸ سال میگذرد و پیکول به بانکوک میآید تا با دخترش نامپچ، که در واقع دختر لادا است، یک مغازه یا غرفه آبنبات اداره کند. نامپچ زنی جوان، مطیع و محترم است که برخلاف کائوکائو، دختر واقعی پیکول، احترام زیادی برای مادرش قائل است. کائوکائو لوس و بچهننه بزرگ میشود و نوه مورد علاقه مادربزرگ پدریاش است. یک روز نامپچ به لادا کمک میکند تا از دست یک دزد که شوهر پیکول است، فرار کند. به این ترتیب پیکول و نامپچ شغلی از لادا دریافت میکنند و به خانه لادا نقل مکان میکنند و به عنوان خدمتکار پذیرفته میشوند. چیوین، دوست پسر کائوکائو، نامپچ را میبیند و بلافاصله عاشق او میشود. کائوکائو متوجه میشود که چیوین به طور پنهانی نامپچ را دوست دارد و به شدت از او حسادت میکند، بنابراین این موضوع باعث هرج و مرج در خانه میشود. سپس مشخص میشود که کائوکائو ممکن است دختر لادا نباشد و بنابراین مسابقهای برای کشف حقیقت و تلاش چیوین برای جلب عشق نامپچ آغاز میشود.
پیشنهادهای مشابه
نمایش همهنقد و بررسی
غیر موثق: متأسفانه برای بعضی فیلمها، دادههای کافی نداشتیم. بنابراین، تحلیلهای این دسته ممکنه دقیق نباشن و فقط به عنوان یک راهنما در نظر گرفته بشن.
خشونت: کم
ترس: خیلی کم
ناهنجاری اجتماعی: کم
الگوی مثبت: متوسط
پیام مثبت: متوسط
خلاصه فیلم
ویرایشپیکول در حالی که ۹ ماهه باردار است به بانکوک فرار میکند. همان شب، یک تاجر و همسرش، لادا که او هم ۹ ماهه باردار است، با اتوبوسی که پیکول در آن بود تصادف میکند. این تصادف باعث میشود هر دو به زایمان بیفتند. بعداً پیکول شنود میکند که پلیس در مورد دستگیری یک فراری صحبت میکند، فکر میکند که او بوده و برای گرفتن بچهاش فرار میکند، اما بچه لادا را برمیدارد. او فرار میکند. چند دقیقه بعد متوجه میشود که بچه او نبوده، پس برمیگردد، اما متوجه میشود که بچهاش بیمار است و به عمل جراحی نیاز دارد، بنابراین اجازه میدهد زوج ثروتمند بچهاش را نگه دارند تا بتوانند هزینه عمل جراحی و دارو مورد نیاز برای زنده ماندن بچه را تأمین کنند. ۱۸ سال میگذرد و پیکول به بانکوک میآید تا با دخترش نامپچ، که در واقع دختر لادا است، یک مغازه یا غرفه آبنبات اداره کند. نامپچ زنی جوان، مطیع و محترم است که برخلاف کائوکائو، دختر واقعی پیکول، احترام زیادی برای مادرش قائل است. کائوکائو لوس و بچهننه بزرگ میشود و نوه مورد علاقه مادربزرگ پدریاش است. یک روز نامپچ به لادا کمک میکند تا از دست یک دزد که شوهر پیکول است، فرار کند. به این ترتیب پیکول و نامپچ شغلی از لادا دریافت میکنند و به خانه لادا نقل مکان میکنند و به عنوان خدمتکار پذیرفته میشوند. چیوین، دوست پسر کائوکائو، نامپچ را میبیند و بلافاصله عاشق او میشود. کائوکائو متوجه میشود که چیوین به طور پنهانی نامپچ را دوست دارد و به شدت از او حسادت میکند، بنابراین این موضوع باعث هرج و مرج در خانه میشود. سپس مشخص میشود که کائوکائو ممکن است دختر لادا نباشد و بنابراین مسابقهای برای کشف حقیقت و تلاش چیوین برای جلب عشق نامپچ آغاز میشود.
دیدگاههای کاربران
دیدگاهی ثبت نشده است.