درباره فیلم
دختری دبیرستانی بهنام «میتسوها» در یک مراسم سنتی در روستای ایتوموری آرزو میکند که ایکاش در زندگی بعدیاش یک پسر زیبا در توکیو باشد. این آرزو محقق میشود. بدن میتسوها هربار بعد از بیدارشدن از خواب با بدن پسری بهنام «تاکی» از توکیو که در سه سال آینده زندگی میکند جابهجا میشود. اکنون تاکی که از فاجعهی سه سال پیش ایتوموری باخبر است، تلاش میکند تا میتسوها را در جریان خطر اصابت یک شهابسنگ در منطقهی زندگیاش آگاه کند. این دو قصد دارند تا بهنحوی جان اهالی آن منطقه را نجات دهند تا میتسوها نیز زنده بماند. این اثر با برشهای زمانی، داستانی پیچیده و عاشقانهای را نمایش میدهد که حاوی پیامهایی از جنس نوعدوستی و توجه به سنت و حکمت است، از همین روی میتواند برای مخاطبین بالای 15سال مفید و درکپذیر باشد.
تصاویر فیلم
پیشنهادهای مشابه
نمایش همهنقد و بررسی
معتبر: این تحلیلها بهترین و دقیقترین نتایج رو دارن! ما دادههای کافی و باکیفیت داشتیم و هوش مصنوعی ما نتایج مناسبی رو برای این دسته از فیلمها بهمون داده.
خشونت: متوسط
ترس: خیلی کم
ناهنجاری اجتماعی: خیلی کم
الگوی مثبت: خیلی زیاد
پیام مثبت: خیلی زیاد
خلاصه فیلم
ویرایششهابسنگی از جو زمین خارج میشود و به شهر ایتوموری برخورد میکند. پس از این اصابت تمام مردم روستا میمیرند و شهر نابود میشود. طی این لحظات که ما متوجه نمیشویم میتسوها در ایتوموری در حال مرگ است. تاکی از توکیو و میتسوها از ایتوموری همزمان این جملات را بر زبان میآورند: «هر از چندگاهی وقتی از خواب بیدار میشم میبینم دارم گریه میکنم. هیچوقت یادم نمیاد چه خوابی داشتم میدیدم. ولی یه حسی دارم انگار یه چیزی رو از دست دادم. حسی که مدتها بعد از بیدار شدنم باهام میمونه. همیشه دنبال یه چیزی میگردم، یه کسی. فکر میکنم از اون روز بود که این حس رو پیدا کردم. همون روزی که ستارهها از آسمون سقوط کردن. مثل یه صحنه از یه رویا بود، نه کمتر و نه بیشتر از یه منظرهی زیبا و تماشایی...» انیمهی نام تو با این دیالوگها شروع میشود و سپس با بههمریختن خط زمانی داستان، از طریق سکانسهای مختلف و بعضاً درهم، ماجرای رازآلود خودش را آغاز میکند.
سرنخ ابتدایی ما که تا انتها در انیمه وجود دارد، تماشای حسی عاشقانه است که دو شخصیت اصلی یعنی میتسوها و تاکی به شکل یک خلأ در درون خودشان احساس میکنند. چیزی شبیه نیمهی گمشدهی وجودشان که فقدان آن گمشده برایشان تولید رنج و غصه کرده است. داستان این دوشخصیت اینگونه آغاز میشود: در طی مراسمی بهنام «کوچیکه میزاکه» که توسط میتسوها و خواهرش یوتسوها به سرپرستی مادربزرگشان در معبد روستای ایتوموری در حال انجام است، یک نوشیدنی برنج سنتی با روشی خاص و با تشریفاتی عجیب و غریب توسط میتسوها در حال صرفشدن است که به خدای باستانی معبد تقدیم میشود. میتسوها که از زندگی در ایتوموری ناراحت است در این مراسم آرزو میکند که ای کاش در زندگی بعدیاش پسری زیبا در توکیو باشد. میتسوها فردای آن روز خود را در کالبد پسری بهنام تاکی در توکیو میبیند. تاکی نیز پسری است که در سه سال آینده زندگی میکند و او نیز خود را در کالبد میتسوها در ایتوموری میبیند. این دو بهصورتی رازآلود، هربار پس از بیدارشدن از خواب بدنهایشان باهم جابهجا میشود و از طریق یادداشتنویسی بر روی کاغذ و موبایل با یکدیگر در ارتباط هستند.
حال، تاکی که از سه سال گذشته باخبر است و فاجعهی برخورد شهابسنگ به ایتوموری را میداند، از طریق یادداشتگذاری میتسوها را درجریان قرار میدهد. این دو قصد دارند با خالیکردن ایتوموری در زمان اصابت شهابسنگ، جان اهالی آن منطقه را نجات دهند. در اثنای ماجرا این دوشخصیت به یکدیگر علاقهمند میشوند و بهشرط فراموش نکردن نامهایشان شانس این را دارند که دوباره یکدیگر را پیدا کنند.
درنهایت با طی فراز و فرودهای بسیار، میتسوها به همراه اهالی ایتوموری از آن فاجعه جان سالم بهدر میبرد، اما تاکی و میتسوها نام یکدیگر را از یاد بردهاند. داستان اینجا تمام نمیشود. یک روز در توکیو، تاکی با دیدن ربان قرمزرنگ موهای میتسوها او را به یاد میآورد و این آغاز آشنایی دوبارهی آنها با یکدیگر است.
درباره این موارد گفتگو کنید
- معمای سه سال اختلاف زمانی بین تاکی و میتسوها و نجات گذشتهای که اتفاق افتاده چگونه حل میشود؟ از نظر شما سنت قدیمی رشتهبافی و رشتههایی که مادربزرگ سرگرم بافتنشان بود و تأکید داشت که این کار حتما باید با احساس انجام شود، نماد و بیانگر چه حقایقی است؟ آیا اساسا لزومی به حفظ سنتهای فرهنگی و تاریخی، هرچند که حکمت وضعشدنشان هم مشخص نیست، لازم است؟ اگر آری چرا و اگر نه چرا؟ شما با این دیالوگ فیلم موافق هستید: «همه چیز در هستی به همه چیز ربط داره»؟
آنچه والدین باید بدانند
ویرایشانیمهی معروف و تحسینشدهی «نام تو» توسط «ماکاتو شینکای» یکی از کارگردانان محبوب و سرشناس ژاپنی ساخته شده است. این اثر، مملو از پیام و اندیشههای خردورزانه و معناگرایانه است، بهحدی که باید آن را چندینبار تماشا کنید تا لایههای پنهانش برایتان برملا شود. عشق، نفس نوع دوستی، میل به خدمت و نجات بشریت در این اثر موج میزند و این مفاهیم از طریق حکمت کیهانی در قالب تداخل دنیاهای موازی، سفر در گذشته و همچنین تجربهی حلول در بدن شخص دیگر رخ میدهد.
در این انیمه نیز، ماکاتو شینکای به اتکای نیروی «عشق» پردهای دیگر از نظام هستی را برای مخاطب بالا میزند. او عشق را پدیدهای فرازمانی و فرامکانی نشان میدهد که با نیروی آن شخصیتها قادرند دست به تغییر و کارهای بزرگ بزنند.
داستان این انیمه بر اساس رویدادی علمی بنا شده است:
همانطور که در خلال تماشای این انیمه متوجه شدید، میتسوها سه سال عقبتر از تاکی زندگی میکند. یعنی مثلا اگر میتسوها در سال 2014 زندگی میکند، تاکی در سال 2016 بهسر میبرد. دربارهی چگونگی ملاقات این دو باهم لازم است که این مقدمه را بدانید: اگر زمان را برخلاف نظریهی قدیمی که آن را بهصورت خطی در نظر میگرفت، بر اساس نظریهی جدید انیشتین دایرهوار یا دارای خَمِش ببینیم، آن وقت گذشته، حال و آینده میتوانند با هم تلاقی کنند و روی هم بیفتند؛ این اتفاق در انیمهی «نام تو» رخ میدهد. دیالوگی که در آن به لحظهی گرگ و میش اشاره میشود، نظریهی خمش زمانی را در این انیمه تأیید میکند. آنجایی که معلم در کلاس درس میگوید: «زمانی که نه شب است و نه روز. وقتی که پردهای مثل ابهام دنیا را در برمیگیرد ممکن است با خلقتی فرا انسانی مواجه بشویم» درحقیقت، به ما میگوید که لحظهی گرگ و میش بازهای از روز تلقی میشود که بهنحوی از زمان جداست (نه شب است و نه روز) و به واسطهی برخی پیشزمینهها، پتانسیل فراتر رفتن از زمان فراهم میشود. اگر دقت کرده باشید در لحظهای که پردههای بین تاکی و میتسوها کنار میرود نیز هوا بهصورت گرگ و میش است. پس جدا از تخیل، از لحاظ علمی نیز دیدار میتسوها و تاکی که در دو زمان متفاوت زندگی میکنند، قابل درک و بحث است. این موضوع میتواند شما را ترغیب نماید تا دربارهی زمان و نظریههایی که تاکنون دربارهی آن نوشته شده است مطالعه کنید.
همچنین، سنت رشتهبافی و تشریفات آن که توسط مادربزرگ انجام میشود حامل یک پیام است. مادربزرگ در جایی میگوید: «در هستی چیزی نیست که به چیزی ربط نداشته باشد و سرنوشتی نیست که کاملا مستقل از سرنوشتی دیگر باشد.» رشتههایی که او میبافد، نماد رشتههای سرنوشت و بیانگر پیوستگی هستی است که بر روی هم میافتند. روی هم افتادن رشتهها و به هم پیوستگی سرنوشتها، تلاقیها و ملاقات افراد در زمانهای مختلف را فراهم میکند. در این انیمه، درنوردیدن بُعد زمان با روی هم افتادن رشتههای زمانی انجام میشود و به کمک «عشق» شتاب میگیرد و خدمت و نجات و مهر میآفریند. سنتهای شرق دور که به قول مادربزرگ، مفهوم و حکمت آنها فراموش شده است، با این حال لازم الاجرا هستند و برای حفظ همین میراث حکیمانه باید تلاش کنیم. به نظر میرسد که کارگردان به خوبی توانسته از پس این ابلاغ و تأکید بر میراثداری فرهنگی و دینی بربیاید. شما نیز میتوانید این موضوع را در خانواده محل گفتوگو قرار دهید که وجود و زندگی ما در نظام هستی بهگونهای نیست که فقط مختص به خومان باشد. ما، اندیشهی ما، عمل و عکسالعمل ما نهتنها بر زندگی و سرنوشت خودمان تأثیرگذار است، بلکه بر زندگی افراد دیگر، سرنوشت آنان و همچنین بر نظام هستی نیز تأثیرگذار خواهد بود. بنابراین، مهم است که چگونه میاندیشیم، چگونه رفتار میکنیم، چگونه تصمیم میگیریم و چگونه زندگی میکنیم.
از سوی دیگر، همدلی، همکاری، داشتن حس مسئولیت در بین شخصیتهای اصلی برای حفظ جان مردم میتواند بهانهای برای گفتوگویی دیگر در خانواده قرار گیرد. اگرچه داستان این انیمه شاید هیچوقت در دنیای ما به واقعیت بدل نشود، اما عمل و عکسالعملهای شخصیتهای اصلی این داستان هرکدام بهنحوی میتواند به نوجوان ما بیاموزد که وقتی در جایی کاری از دستمان ساخته است نمیتوانیم بیتفاوت و خودخواهانه از کنار آن عبور کنیم.
این انیمه ممکن است خیلی دیریاب نظر برسد و معماهای لاینحلی را به جا بگذارد، برای همین پیشنهاد میشود که این اثر را نمادین و سمبلیک ببینید و با مرتبکردن سکانسها از نظر زمانی، لذت رمزگشایی آن را بیشتر درک نمایید. کارگردان به عمد این انیمه را با این روال ساخته است تا حظ شما هم بعد از فهمیدن، چند برابر شود. توجه و دقت بالا و سعی در انضباطآفرینی رویدادهای فیلم، که خود از آموزههای بزرگ ذن و عرفان ژاپن است، ناخودآگاه برای شما در اثنای تماشای فیلم اتفاق میافتد و شما با منظمکردن رویدادها، موفق به درک لایههای پنهانتر و عمیقتر اثر میشوید.
این فیلم چه نکات مثبتی دارد
انیمیشن خیرهکننده و با بازیهای درخشان، این داستان فوقالعاده بلوغ ژاپنی ترکیبی از کمدی جابجایی بدن، رمانس سفر در زمان و فیلم ماجراجویی است. نوشته و کارگردانی شده توسط ماکوتو شینکای و بر اساس رمان خودش، این داستان جذاب به اندازهای است که برای نوجوانان و بزرگسالانی که انیمیشنهای خوب را میپسندند، جالب خواهد بود. قسمتهای آشنا: دو نفر که به طور مرموز بدنهایشان را عوض میکنند، یک عشق/تنفر رمانتیک که از یادداشتها و پیامها شکوفا میشود، و یک فیلم فاجعهبار که در آن عدهای خطر را درک میکنند و باید بقیه را متقاعد کنند. اما نحوه بافتن این قطعات توسط شینکای، اصلی، جذاب و فراموشنشدنی است.این موضوع متناقض به نظر میرسد، اما این یک داستان عاشقانه عمیق است که در آن زوج واقعاً با هم ملاقات نمیکنند، اما جزئیات صمیمی زیادی در مورد یکدیگر میدانند. تاکی و میتسویا تقریباً همه چیز را در مورد یکدیگر درک میکنند، زیرا به طور واقعی در بدن یکدیگر بودهاند. این یکی از دلایلی است که تماشای مونتاژ آنها در حال کلافه شدن از یکدیگر بسیار سرگرمکننده و جذاب است. و در حالی که یک شوخی مداوم در مورد میتسویا وجود دارد که «دوستدار سینههایش است» (وقتی به عنوان تاکی بیدار میشود)، این موضوع به عنوان کنجکاوی طنزآمیز به تصویر کشیده میشود، نه به عنوان چیزی تحریککننده یا زننده. مانند عناوین استودیو جیبلی که برای سنین بالاتر مناسب است، فیلم «نام تو» انتخابی عالی برای دانشآموزان دوره متوسطه و بالاتر است که از ترکیب ماجراجویی و رمانس به روشی که بینندگان جوانتر قادر به درک آن نیستند، لذت خواهند برد.
دیدگاههای کاربران
دیدگاهی ثبت نشده است.