قلعه متحرک هاول
Howl's Moving Castle
«قلعهی متحرک هاول» داستان جادوگر جوانی بهنام هاول است که قلبش توسط جادوگر اعظم دزدیده شده است و اکنون باید بهفرمان او در جنگ شرکت کند. هاول که شخصیتی صلحطلب دارد در برابر این فرمان ایستادگی میکند و با کمک دختری بهنام سوفی که او نیز گرفتار طلسم شده قلبش را پیدا میکند.
تصاویر فیلم
در این اثر یک جنگ در جریان است و به تبع آن صحنههایی از بمباران و نبرد با جنگافزارها نمایش داده میشود. در این انیمه خشونت انسانی قدرتطلبان و جنگافروزان به وضوح نشان داده میشود.
یکی از ژانرهای این اثر عاشقانه است و سوفی و هاول عاشق یکدیگرند. عشق آنها پاک است و فقط در انتهای داستان یکدیگر را میبوسند. این صحنه در نسخهی پالایششده حذف شده است.
یکی از بزرگترین پیامهای این اثر دربارهی اثرات مخرب جنگ و تأثیر ویرانگر آن بر روی عواطف و احساسات مردم است. در داستان، جنگ بزرگی اتفاق میافتد و پادشاه از تمامی جادوگران میخواهد تا در این جنگ او را همراهی کنند. هاول که اساساً با جنگ مشکل دارد از پذیرش دستور پادشاه امتناع میکند و به شکل سلبی به مبارزه با سربازان، تجهیزات سنگین و بمبافکنها اقدام میکند. هاول امیدوار است که بتواند مانع پیشرفت جنگ و حتی آوردن ارمغان صلح باشد. جنگهای ژاپن و آمریکا و بمبارانهای اتمی هیروشیما و ناکازاکی و اثرات مخرب آنها، اشارهی صریحی است که در اکثر کارهای میازاکی از جمله این انیمه به وضوح به تصویر کشیده شده است. نکتهی در خور توجه دیگر فیلم، عشقی است که میان سوفی و هاول به وجود میآید. چیزی که شبیه به یک تضاد یا تناقض به نظر میرسد. تضادی از از پیری و جوانی، زشتی و زیبایی و انسان و غیر انسان. عشقی که از آب و رنگ و صورتپرستی بسیار فاصله دارد. هاول که در اول داستان مشخص است به دختران زیبا علاقه دارد، عاشق سوفی پیر میشود که در جوانی خود هم از نظر زیبایی خیلی ممتاز نبوده است، اما روحیهی فداکاری و خیرخواهانه و درون زیبای سوفی او را عاشق خودش میکند. جالب است که هرچه این محبت و عشق بیشتر میشود سوفی جوانتر به نظر میرسد. سوفی دائماً در نوسان بین پیری و جوانی است و این موضوع میتواند بازتاب نوسانات خلقی و فرکانسهای متفاوت ما انسانها در حالتهای مختلف باشد. این تغییر شکل در هاول هم بهصورت تبدیل انسان به هیولا و بالعکس مشاهده میشود. مسخشدن انسان توسط جادو و طلسم نیز، چنان که در شخصیتهایی مثل سوفی، هاول، مترسک کله شلغمی، جادوگر ویست، کالسیفر و... میبینیم از مشخصههای اصلی کارهای میازاکی است. این موارد عموماً کنایه از سیطرهی اهل قدرت و سیاست بر ذات و فطرت الهی انسانها و تبدیلشدن آنها به موجودی پستتر از خودشان است.
عشق و ایثار و خیرخواهی سوفی، صلحدوستی و جنگستیزی هاول، رابطهی شبیه به خانواده که در بین اعضای قلعه شکل میگیرد از کالسیفر و مارکل تا جادوگر ویست تازهوارد همگی از ویژگیهای مثبت شخصیتهای این اثر فاخر است.
خلاصه فیلم
ویرایشسوفی دختر نوجوانی است که پدرش را از دست داده و در مغازهی پدری خود به همراه نامادریاش روزگار میگذراند. در نزدیکی شهر محل سکونت سوفی، جادوگر معروف و محبوبی به نام هاول در یک قلعهی متحرک زندگی میکند. آشنایی سوفی با هاول وقتی است که او در حال رفتن به بیرون مورد آزار چند سرباز مزاحم قرار میگیرد و در این شرایط سر و کلهی هاول پیدا شده و سوفی را از شر آنان خلاص میکند. هاول بههمراه سوفی بر فراز شهر به پرواز درمیآید و این خبر در کل شهر میپیچد و به گوش جادوگر ویست نیز میرسد. بعد از این اتفاق سوفی عاشق هاول میشود و جادوگر ویست که از این موضوع خبر دارد از سر حسادت جوانی سوفی را از او میگیرد و سوفی را به یک پیرزن خموده تبدیل میکند. سوفی نیز تصمیم میگیرد شهر را ترک کند و خود را به محل زندگی جادوگران برساند تا شاید آنها بتوانند این طلسم را باطل کنند. او در این راه با مترسک کله شلغمی آشنا میشود و از طریق او به قلعهی متحرک هاول میرسد که در هوا پرواز میکند. سوفی از دیدن هاول در آن قلعه جا خورده و خود را یک خدمتکار معرفی میکند. هاول در این قلعه تنها نیست. کالسیفر، اهریمن آتش که در خدمت هاول است و وظیفهی حرکتدادن قلعه و گرمکردن حمام را بر عهده دارد هم آنجاست. مارکل، پسربچهی بامزهای که شاگرد هاول است نیز از افراد قلعهی هاول محسوب میشود. مارکل بهسرعت به سوفی پیر انس میگیرد و او را همچون مادربزرگی مهربان دوست دارد و این چنین میشود که اعضای قلعه مثل یک خانواده در کنار هم قرار میگیرند. در این بین، پادشاه مراسم ویژهای برای جادوگران ترتیب داده است که طی آن، تمام جادوگران باید حسن نیتشان را به ملکه سالیمان یعنی استاد اعظم جادوگری نشان دهند و اِلاّ قدرتشان توسط ملکه گرفته میشود. این حسن نیت با شرکت در جنگ با کشور متخاصم خود را نشان میدهد. اما هاول که مخالف جنگ است بهجای خود سوفی را بهعنوان مادرش به کاخ پادشاهی میفرستد تا مخالفتش را اعلام کند، ولی درنهایت خودش هم به آنجا میآید و سوفی و جادوگر ویست را از دست سالیمان فراری میدهد. در ادامه، شاهد تلاش بیدریغ هاول و سوفی برای مخفیماندن و مبارزه با جنگافزارها هستیم. در این بین مشاهده میکنیم که چگونه قلب هاول به آتش کالسیفر تبدیل شده است. وقتی که سوفی روی کالسیفر آب میریزد او خاموش میشود، رنگش تغییر میکند و مشخص میشود که قلب هاول در کالسیفر مخفی بوده است. هاول که با خاموششدن آتش میمیرد با نیایش سوفی نجات پیدا میکند و قلبش به او بازگردانده میشود. این بار حیات هاول با قلب تپندهای است که محمل عشق و اندوه است و هاول از سوفی میشنود که زندگی با داشتن قلب این چنین است. در آخر نیز به کمک قلب، عشق و محبت باعث نجات و رهایی آنها میشود.
درباره این موارد گفتگو کنید
- چه چیزهایی در نهایت، باعث پیروزی سوفی و هاول شد؟ در مورد کالسیفر یا اهریمن آتش قلعه چگونه فکر میکنید؟ درحقیقت، او که بود و چه نسبتی با هاول داشت؟ مترسک کله شلغمی چه کسی بود و چگونه از طلسم سنگین خود نجات پیدا کرد؟ بهنظر شما تمیزکاریهای سوفی چه پیامی در دل خود داشت؟ شما بین سوفی و هاول چه شباهتهایی میبینید؟ چرا هاول علاقهای به شرکت در جنگ نداشت؟ بهنظر شما چه زمانی جنگ میتواند اولویت اول باشد و چه زمانی میتواند اولویت آخر باشد؟
آنچه والدین باید بدانند
ویرایشانیمهی «قلعهی متحرک هاول» با اقتباس از رمانی به همین نام به قلم «دایانا واین جونز» بریتانیایی ساخته شده است. این سینمایی، دهمین اثر از هایائو میازاکی است که در بین طرفداران انیمه به اثری محبوب بدل شده است. سوفی در این انیمه، به قلعهی سرد و بیروح و کثیف هاول که بهنوعی غار تنهایی اوست وارد میشود. او کارش را با تمیزکردن محیط قلعه شروع میکند که میتواند بازتابی از درون آشفتهی هاول و خودش باشد. این پاکسازی بیرونی در آخر به پاکشدن درونی ختم میشود و اسباب موفقیت سوفی و هاول و دیگران را نیز به وجود میآورد. قلعهای که در سکانسهای اولیهی فیلم کاملاً سرد، تاریک و کهنه است و گرد و غبار از تمام نقاط آن فرو میریزد همچون خود هاول که تنها و بدون هدف زندگی میکند با ورود سوفی که نماد عشق و زندگی است جانی تازه میگیرد. شاید در ابتدا این سوفی باشد که به هاول نیاز دارد تا طلسم ایجاد شده بر روی خود را از بین ببرد و دوباره جوان شود، ولی در ادامهی داستان، شدت احتیاج روح تشنهی هاول به سوفی نیز آشکار میشود. سوفی نیز همچون هاول در تنهایی و طلسم پیری خود گیر افتاده است. این دو فرد در واقع یک درد مشترک دارند که این درد، انگیزهی آنها برای ادامهی رابطه و از پای ننشستن است و همین درد است که آنان را به سمت نجات یافتن هدایت میکند. در این خصوص شما میتوانید از اثرات شفابخش خودسازی که بهنوعی کمک به خود و حتی به دیگران محسوب میشود صحبت کنید و به فرزندان خود بیاموزید تا زمانی که نتوانیم خودمان را اصلاح کنیم، هیچ چیز در اطراف ما تغییر نخواهد کرد. دربارهی شخصیت سوفی، در طی داستان بهتدریج متوجه میشویم که زمانی او به اندازهی کافی قوی میشود که بتواند روی پاهای خود بایستد و به این ترتیب نفرین او هم ضعیف میشود. با ضعیفترشدن نفرین در طول داستان، ظاهر واقعی سوفی آشکار میشود. او بالاخره ضعف اعتماد به نفسش را که نشأتگرفته از زیبانبودن یا مهمنبودنش میدانست از سر گذراند و با کمک به دیگران و دیدن ثمرات آن متوجه عمق و معنای زیبایی شد. او دانست که زیبایی از درون انسان نمایان میشود، نه از سطح و ظاهر. این یک پیام مهم است که میتواند موضوع گفتوگوی شما با فرزندتان قرار گیرد. در عصری که ظاهرنمایی بر خودسازی و اندیشهورزی ارجحیت یافته است، توجه به این موضوع و پررنگکردن آن در داستان این انیمه میتواند فرزند شما را نسبت به این امر دغدغهمند کند. درب چندرنگ ورودی قلعه، هر رنگش حکایتی از ابعاد وجودی هاول دارد؛ مثلاً رنگ قرمز که به محل زندگی سوفی نزدیک بود پس از دلباختن به او و برای کمک کردن به سوفی ساخته شده بود. رنگ سیاه که منطقهی ممنوعه بود و هیچکس نمیدانست به کجا باز میشود اعماق ناخودآگاه و تاریک شخصیت هاول را نشان میداد. در مخاطرات داستان سوفی برای نجات جان هاول از در سیاه قلعه عبور میکند. با ورود به این سیاهی، او کودکی هاول را میبیند و متوجه میشود که چگونه با کالسیفر آشنا شده و رابطهی آنها چه بوده است. درواقع، هاول کالسیفر را که ستارهای در حال سقوط بود نجات داده است. به این صورت که ستاره را میخورد و قلبش را به او میدهد تا کالسیفر بتواند زنده بماند. کالسیفر نهتنها قلب قلعه است، بلکه همانطور که قبلاً هم ذکر شد، قلب واقعی هاول هم هست. وقتی کالسیفر در دوران کودکی خود هاول را ملاقات میکند، قلب هاول را میگیرد. همین نکته نشان میدهد که هاول واقعاً عاشق سوفی شده است، زیرا کالسیفر قلب اوست و سوفی آن را گرم میکند. بارها توسط هاول هم به تمایزهایی که کالسیفر بین سوفی و دیگران قائل میشود اشاره شده است. ژانر عاشقانهی این اثر در قالب استعارهها و کنایاتی از این قبیل خود را نشان میدهد. یکی از مهمترین پیامهای این انیمه پیام ضدجنگ آن است. همه خوب میدانیم که صلح همیشه بر جنگ ارجحیت دارد. زمانی که میتوان صلح کرد احتیاجی به جنگ و خونریزی و نابودگری نیست، اما در اینجا ممکن است یک سؤال برای فرزند شما بهوجود آید. آن هم اینکه اگر یکی از طرفین دعوا قواعد صلح را زیر پا بگذارد، در آن زمان چه باید کرد؟ در اینجا شما میتوانید قوانین بینالمللی را برای فرزندان خود توضیح دهید و آنان را با سازوکار این موضوعات آشنا کنید. در جریان یک جلسهی پرسش و پاسخ، توشیو سوزوکی، تهیهکنندهی این انیمه، این نکته را فاش کرد که میازاکی یک پیشدرآمد کوتاه در رابطه با داستان زندگی گذشتهی هاول، به نام «روزی که یک ستاره خریدم» (The Day I Bought a Star)، ساخته است. بهعنوان خلاصهی داستان، هم جادوگر ویست و هم مادام سالیمان آرزوی مالکیت قلب هاول را دارند. اما هاول در آخر هر دوی آنها را رد میکند و به همین دلیل جادوگر ویست او را تعقیب میکند و مادام سالیمان خدمتکارانی شبیه به او برای خود نگه میدارد.