درباره فیلم
«شهر اشباح» داستان دختری 10ساله بهنام چیهیرو را روایت میکند که بههمراه والدینش وارد شهری موسوم به شهر اشباح میشوند. پدر و مادر چیهیرو در بدو ورود بنا بر عمل اشتباه خود به خوک تبدیل میشوند و چیهیرو نیز بهخدمت جادوگر بدجنس شهر یعنی یوبابا درمیآید. یوبابا نام چیهیرو را از او میگیرد و نامی دیگر برایش انتخاب میکند تا به این صورت بتواند بر چیهیرو مسلط شود. اما چیهیرو با قلب بزرگ و مهربان خود نهتنها طلسم یوبابا را باطل کرد، بلکه تواست طلسم دوستانش را نیز از بین ببرد و باعث آزادی خود و آنها شود. این انیمه، در فضایی فانتزی و سرشار از رنگ و زیبایی بهتصویر کشیده شده است و با پیام مهرورزی، دوستی و کمکرسانی میتواند لحظات خوشی را برای مخاطب بهوجود آورد.
تصاویر فیلم
پیشنهادهای مشابه
نمایش همهنقد و بررسی
معتبر: این تحلیلها بهترین و دقیقترین نتایج رو دارن! ما دادههای کافی و باکیفیت داشتیم و هوش مصنوعی ما نتایج مناسبی رو برای این دسته از فیلمها بهمون داده.
خشونت: متوسط
ترس: خیلی کم
ناهنجاری اجتماعی: زیاد
الگوی مثبت: خیلی زیاد
پیام مثبت: خیلی زیاد
خلاصه فیلم
ویرایشانیمهی شهر اشباح داستان دختری 10ساله به نام چیهیرو را روایت میکند که به همراه پدر و مادرش در حال نقل مکان به خانهی جدیدشان است. آنها در انتهای مسیر بهطور اتفاقی وارد شهری عجیب و خالی از سکنه میشوند که در بدو ورود، والدین چیهیرو بهدنبال بوی غذا که همه جا پیچیده است وارد رستورانی میشوند که غذاهای زیادی در آن آماده است. آنها بدون آنکه منتظر آمدن صاحب رستوران باشند با حرص و ولع شروع به پرخوری میکنند. چیهیرو از خوردن امتناع میکند و نمیتواند جلوی پدر و مادرش را از خوردن بگیرد. بههمین دلیل از آنها جدا شده و شروع به پرسهزدن در شهر میکند. در این زمان او با پسری به نام هاکو روبهرو میشود که با نگرانی به او هشدار میدهد قبل از تاریکشدن هوا از آنجا برود. چیهیرو با عجله نزد والدینش بر میگردد، اما میبیند که آنها تبدیل به خوک شدهاند.
چیهیرو که نمیداند چه اتفاقی در حال رخدادن است با ترس اینسو و آنسو میرود و میبیند که همه جا را اشباح فراگرفته است. او سعی میکند از مسیری که به آنجا آمده برگردد، ولی متوجه میشود که مسیر بازگشت با آب رودخانه پر شده است. در این اثنا میبیند که بدنش نیز درحال نامرئیشدن است که هاکو او را پیداکرده و با دادن خوراکی جادویی، جلوی محوشدنش را میگیرد. او به چیهیرو میگوید که یوبابا جادوگر شهر اشباح، پدر و مادرش را به خوک تبدیل کرده و حالا دنبال چیهیرو میگردد.
یوبابا، یک حمام بزرگ و تفریحاتی را اداره میکند که به ارواح و اشباح سرویس شستوشو و استراحت میدهد. هاکو از چیهیرو میخواهد برای نجات پدر و مادرش نزد کاماجی که مسئول دیگ بخار حمام است برود و از او بخواهد که برای کار استخدامش کند، در غیر این صورت یوبابا او را پیدا کرده و به خوک تبدیل میکند.
چیهیرو نیز برای آنکه نزد والدینش بماند و برای نجات آنها راهی پیدا کند نزد کاماجی میرود، اما او برایش کاری ندارد و از دختری به نام لین میخواهد تا چیهیرو را نزد یوبابا ببرد تا با خواهش و التماس کاری به او بدهد. یوبابا نیز با اکراه قبول میکند و نام چیهیرو را از او گرفته و اسم سن را برایش انتخاب میکند. هاکو که بهعنوان دستیار یوبابا کار میکند چیهیرو را به لین میسپارد تا دستیارش باشد. چیهیرو بهعنوان خدمه در حمام یوبابا زندگی میکند به امید اینکه روزی بتواند راهی برای نجات خود و والدینش پیدا کند. او در این مدت متوجه میشود که یوبابا با گرفتن نام افراد آنها را تحت کنترل خود درمیآورد و تا زمانی که نامشان را به یاد نیاورند قادر نخواهند بود که شهر اشباح را ترک کنند. چیهیرو که با داشتن یک کارت پستال نام خود را از یاد نبرده با مهربانی و فداکاری به هاکو کمک میکند تا نامش را به یاد بیاورد و به کمک زنیبا، خواهر دوقلوی یوبابا که جادوگری بزرگ و مهربان است زندگی خود و پدر و مادرش را نیز نجات میدهد.
درباره این موارد گفتگو کنید
- چرا چیهیرو صورت انسانی خود را از دست نداد و نامش را فراموش نکرد؟ چه چیزهایی ما را از هویت انسانیمان دور کرده و باعث اسارت و مسخ شدنمان میشوند؟ فکر میکنید یوبابا و زنیبا چه تفاوتهای با یکدیگر دارند؟ در مورد شبح بیچهره چه توضیحی به ذهنتان میرسد؟
آنچه والدین باید بدانند
ویرایشانیمهی معروف و بسیار محبوب «شهر اشباح» نهمین اثر بلند کارگردان بزرگ ژاپنی هایائو میازاکی است. این انیمه در هفتاد و پنجمین دورهی جوایز اسکار برندهی جایزهی اسکار بهترین فیلم پویانمایی شد. این جایزه نخستین اسکار انیمه در جهان است، اما میازاکی بهدلیل حملهی آمریکا به عراق در سال 2003 از گرفتن این جایزه امتناع ورزید و از این موضوع بسیار اظهار تأسف کرد. او در مجلهی تایمز گفت که برای موفقیتهای اثرش با توجه به اوضاع غمانگیز جهان نمیتواند عمیقأ خوشحال باشد، چراکه این اتفاقات با روحیهی بشردوستی و صلحطلبانهاش در تضاد است.
میازاکی، کارگردانی صلحطلب، سنتگرا و متأثر از آئین شینتو است. چنان که میدانید در شینتو یعنی مذهب رسمی کشور ژاپن، هر چیزی در طبیعت خدا یا کامی خود را دارد. همانطور که در داستان دیدید، هیولایی پوشیده در لجن و در قالب «بدبوی بزرگ» بهعنوان مشتری به حمام بزرگ یوبابا میآید. چیهیرو مسئول تدارک حمامگرفتن این موجود متعفن میشود که بوی بدش همه را مجبور به فرار کرد و حتی باعث فاسدشدن غذاها شد. در حین شستوشوی این موجود زبالههای صنعتی و ضایعات فلزی از درونش به بیرون ریخته شد که استعاره از آلودهشدن او به کثافات و زبالههای جهان صنعتی است و وقتی که کاملا تطهیر گشت مشخص شد که او در اصل خدای رودخانه بوده و درنهایت به همانجا نیز بازگشت. این بخش داستان بنا بر مصاحبهی میازاکی از تمیزکردن رودخانهای در اطراف محل زندگیاش الهام گرفته شده است که مملو از زباله بوده و برای خارجکردن یک دوچرخه از آن بهدردسر زیادی افتادند. امروز این رودخانهی واقعی توسط میازاکی و مردم پاک شده و با آبی زلال مملو از ماهی است. شما با تماشای این صحنه میتوانید راجع به مسئولیتی که بشر در قبال حفاظت از طبیعت دارد با فرزند خود صحبت کنید. به آنها بگویید که هرکدام از اجزای طبیعت جلوهای از لطف بزرگ خداوند به ماست که باید در نگهداری آن به حد وسع بکوشیم و شکر نعمتش را بهجای آوریم.
نکتهی بعدی آنکه، اسم و هویت خانوادگی در فرهنگ ژاپنی جایگاه بسیار ویژهای دارد و غفلت از آن به معنای از دستدادن هویت فردی قلمداد میشود. هاکو به چیهیرو میگوید اگر اسمت رو فراموش کنی هرگز راه خانهات رو پیدا نخواهی کرد. او از زبان خودش میگوید: «من دیگه اسمم رو یادم نمیاد» و این جمله به فراموششدن اصل و اصالت انسانیِ او اشاره میکند. یوبابا از طریق پاککردن حافظهی تاریخی و تغییردادن اسم و هویت فردی انسانها مالک آنها میشود و بر آنها فرمانروایی میکند. این کار درواقع همان کاری است که سیاستمداران و اربابان قدرت از آن برای بهرهکشی از انسانها استفاده میکنند و آن عبارت است از نابودکردن بنیان فردیت و خانواده و به دست فراموشیسپردن هویت تاریخی افراد. در این خصوص میتوانید با فرزندان از تاریخ گذشته، آداب و رسوم و فرهنگهای قدیمی خانوادگی خود صحبت کنید؛ چراکه آگاهی یافتن از اصل و ریشهی خود میتواند کمک بزرگی برای نوجوانی باشد که در ابتدای مسیر یافتن هویت فردی و اجتماعی خود است.
در این انیمه، شخصیتهای دیگری نیز وجود دارد که هرکدام میتوانند نماد یک مفهوم باشند و شما میتوانید با خانوادهی خود به رمزگشایی آنها بپردازید. برای مثال نکتهی جالب و نقطهی عطف این اثر، حضور شبح بیچهره (no face) در داستان است. یکی از مرموزترین آفریدههای میازاکی کاراکتر بیچهره است. صورت او تنها چشم و دهان دارد و این تمام چیزی است که ما برای خوشحال یا غمگین به نظررسیدن در جهان ماشینی به آن نیاز داریم. او از خودش صدایی ندارد و اگر حرف میزند تنها زمانی است که از صدای موجوداتی که بلعیده استفاده میکند. بیچهره میتواند نامرئی شود، طلا تولید کند، هر موجودی را ببلعد، وحشی بشود، موقرانه رفتار کند و حتی همراه چیهیرو با قطار به سفر برود. او از طلا برای ایجاد طمع و فریب دیگران استفاده میکند و حتی طلاهایی که میسازد بعد از مدتی به خاکستر تبدیل میشوند. طیف رفتارهای او آنقدر گسترده است که هرچه بیشتر دقت کنیم تنها چیزی که عایدمان میشود درک بهتر پیچیدگیهای اوست و او همچنان بهصورت رازآمیز باقی میماند. بیچهره نهایتاً در خانهی زنیبا برای خدمتکردن و پیشرفت هویتی خود میماند و این بخشی از سیر تکاملی اوست.
در شهر اشباح، افراد از طریق مسخشدن یعنی تبدیلشدن به حیوان یا موجودی دیگر و پایینتر از خود، خدمتکار جادوگر میشوند. نکتهی مهم این ماجرا یکطرفه نبودن موضوع از سمت جادوگر است؛ به این معنا که انسان با ارتکاب اعمالی مثل پرخوری، حرص و طمع در برابر طلا و ثروت، تنبلی و پیروی از زرق و برق وسوسه و لذتهای فانی دروازهی ورودی خود را برای مسخشدگی باز میکند و نهایتاً توسط افسونگر به دام میافتد. همچنین در خلوتسرای جادوگر، سه سر مردانهی سبزرنگ وجود دارد، در ژاپن این اعتقاد وجود دارد که هر فرد سه صورت دارد. صورت اول صورتی است که به دنیا نشان میدهد، صورت دوم صورتی است که به خانواده و دوستان نشان میدهد و در آخر صورت سوم که بازتاب حقیقی خود فرد است و آن را به هیچکس نشان نمیدهد. درواقع حقیقت خود فرد، همان عنصر رهاییبخش از زندان اشباح است که در گرو یادآوری هویت فردی در قالب بازفهمیدن اسم خود است و این اصل به تلاش و کوشش وابسته است و این تلاش نیز خود از مهرورزی و عشق تولید میشود.
این فیلم چه نکات مثبتی دارد
این فیلم هیجانانگیز و بهطرز شگفتانگیزی زیباست، هرچند برای بچههای کوچک که میترسند مناسب نیست. با وجود شباهتهای انیمیشنی، «دور از خانهٔ من» همان «همسایهٔ من توتورو» نیست، بلکه تصویری تند و تیز از آن است که یک دختر جوان چه کاری باید انجام دهد تا بزرگ شود و مسئولیت بیش از خود را بر عهده بگیرد. او با یوبابا میجنگد، هاکو را نجات میدهد و به یک روح زخمی کمک میکند، جایی که دیگران موفق نمیشوند، زیرا او از مسیر اصلی منحرف نمیشود. کسانی که سنشان برای دیدن تصاویر شدیدتر فیلم کافی است، با داستانی جذاب و کیفیت خیرهکننده انیمیشن استودیو جیبلی که بهخوبی شناختهشده است، پاداش میگیرند.صداپیشگیهای فوقالعاده توسط دیوی چیس در نقش چیهیرو، جیسون مارسدن در نقش هاکو، سوزان پلیشت در نقش یوبابا، مایکل چیکلیس در نقش پدر چیهیرو، لورن هالی در نقش مادر چیهیرو و جان راتزنبرگر در نقش مدیر دستیار انجام شده است. جان لستر، کارگردان معروف داستان اسباببازی، صداپیشگیهای انگلیسی را کارگردانی کرده است.
دیدگاههای کاربران
دیدگاهی ثبت نشده است.