ولوورین

فیلم «ولورین» محصول سال 2013 یکی دیگر از مجموعه فیلم‌های دنیای مارول است که در ادامه‌ی سری مردان ایکس ساخته شده است و بخشی از زندگی و درگیری‌های لوگان با یاکوزا‌ها را به نمایش می‌گذارد. این فیلم خشونت شدیدی را به نمایش می‌گذارد. مشکلات در فیلم تنها با خشونت حل می‌شوند. این فیلم بیشتر جنبه‌ی سرگرمی ‌دارد و تنها قصد دارد مخاطب را کمی ‌بیشتر با زندگی ولورین و دردهای او آشنا کند. به طور کلی فیلم حرف خاصی برای زدن ندارد و خشونت شدیدی را برای به وجود آوردن صحنه‌های هیجان‌انگیز و اکشن‌اش به نمایش می‌گذارد. یافتن معنایی برای زندگی در اوج  افسردگی و احساس پوچی، عاملی است که لوگان را به حرکت وا می‌دارد. زندگی معنادار و یافتن هدف برای زندگی می‌تواند در زندگی واقعی ما هم عامل مهمی‌ برای حرکت باشد. شما می‌توانید در خانواده راجع به استعداد‌های هر یک از اعضا صحبت کنید و تلاش کنید معنایی برای این استعداد پیدا کنید. البته این نیاز می‌تواند به افراط کشیده شود و احساس پوچی را به شما نزدیک‌تر کند. بنابراین خوب است در خانواده و با مشورت پیش رفت تا از افراط و تفریط جلوگیری شود. این فیلم در ژاپن اتفاق می‌افتد و سامورایی‌ها و یاکوزا‌ها جزو خاندان‌هایی هستند که درگیر اتفاقات فیلم می‌شوند و فرهنگ آن‌ها به نمایش گذاشته می‌شود. می‌توانید درمورد فرهنگ ژاپنی‌ها و مفهوم‌ هاراکیری که در ابتدای فیلم به نمایش گذاشته می‌شود در اینترنت یا کتاب‌ها جستجو کنید و با یکدیگر حرف بزنید. خلاصه: این فیلم بیشتر جنبه‌ی سرگرمی‌‌دارد. خشونت شدیدی را برای به وجود آوردن صحنه‌های هیجان انگیز و اکشن‌اش به نمایش می‌گذارد که تماشای آن برای افراد زیر 17سال مناسب نیست.

• لوگان در زمان انفجار بمب ناکازاکی یک افسر ژاپنی به نام یاشیدا را نجات می‌دهد. سال‌ها بعد یاشیدا دختری به نام یوکیو را به دنبال لوگان می‌فرستد تا یک شمشیر سامورایی به او بدهد و قبل از مرگ فرصت ملاقات لوگان را پیدا کند. لوگان تحت تاثیر اتفاقات گذشته به شدت ناامید است و احساس پوچی می‌کند. اما یوکیو او را متقاعد می‌کند تا به دیدن پیرمرد (یاشیدا) بروند. در ژاپن لوگان متوجه می‌شود خاندان یاشیدا بسیار ثروتمند هستند اما پیرمرد وصیت کرده است که اموالش به جای پسرش شینگن به نوه‌اش ماریکو برسد. شینگن خشمگین می‌شود و یاکوزا‌ها را برای کشتن دخترش ماریکو می‌فرستد اما لوگان او را نجات می‌دهد. یک جهش‌یافته به نام دکتر گرین، لوگان را مسموم می‌کند و قابلیت التیامش را از دست می‌دهد زمانی که او بسیار ضعیف شده دکتر گرین، ماریکو را می‌دزدد. لوگان به همراه یوکیو برای نجات ماریکو به خانه‌ی یاشیدا برمی‌گردد. آن‌ها مجبور می‌شوند شینگن را که درگیر طمع شده بود بکشند. لوگان متوجه نوعی حشره می‌شود که به قلبش چسبیده و قابلیت التیامش را از او گرفته است، پس خودش دست به جراحی خودش می‌زند و حشره را از بدنش بیرون می‌کشد.  دکتر گرین در حال ساخت یک ربات است که به اندازه‌ی لوگان قدرتمند باشد. آن‌ها با یکدیگر درگیر می‌شوند و در نهایت لوگان متوجه می‌شود یاشیدا نمرده و داخل همان ربات زنده است. او چشم طمع به زندگی جاودانه‌ی لوگان دارد و می‌خواهد ژن جهش‌یافته‌ی او را به خودش منتقل کند؛ اما در لحظه‌ی آخر ماریکو چاقویی به سمتش پرتاب می‌کند و لوگان می‌تواند او را بکشد. لوگان پس از این تصمیم می‌گیرد به شکل معناداری از زندگی جاودانه‌اش استفاده کند.

در سیر داستان، لوگان با انزواطلبی درگیر کابوس‌ها و احساسات منفی‌اش است؛ او کم‌کم به حرکت در می‌آید و دوباره شور زندگی در او به‌جریان می‌افتد. لوگان در نهایت می‌خواهد معنایی برای زندگی جاودانه‌اش پیدا کند. چه چیزی باعث شد که او احساس پوچی کند؟ و چه چیزی او را دوباره به حرکت واداشت؟ آیا در زندگی خود تا به حال احساس پوچی کرده‌اید؟ معنای زندگی شما چه چیزی می‌تواند باشد؟ درمورد ‌هاراکیری در اینترنت جستجو کنید و درباره‌ی سامورایی‌ها و یاکوزا‌های ژاپن با یکدیگر حرف بزنید به همین بهانه کمی ‌با فرهنگ و تاریخ ژاپن آشنا شوید. خلاصه: معنای زندیگی تو در چه چیزهایی خلاصه می‌شود؟