تصاویر فیلم
پیشنهادهای مشابه
نمایش همهنقد و بررسی
معتبر: این تحلیلها بهترین و دقیقترین نتایج رو دارن! ما دادههای کافی و باکیفیت داشتیم و هوش مصنوعی ما نتایج مناسبی رو برای این دسته از فیلمها بهمون داده.
خشونت: کم
ترس: کم
ناهنجاری اجتماعی: زیاد
الگوی مثبت: متوسط
پیام مثبت: متوسط
خلاصه فیلم
ویرایشپاترسویل شهری است که از نظر اقتصادی در تنگنا قرار دارد و از زمان تعطیلی بزرگترین کارفرمای آن، کارخانه، رو به افول گذاشته و مردم محلی شغل و اعتبار خود را از دست دادهاند. ماینارد (مایکل شانون) همچنان مغازه عمومی شهر را اداره میکند، همانطور که خانوادهاش نسلها این کار را انجام دادهاند. او دفتر حسابداری دارد و بدون سوال یا قضاوت به بسیاری از ساکنانی که برای تامین معاش خانوادهشان در تلاشند، اعتبار میدهد. یک روز، او مغازه را زودتر تعطیل میکند تا زودتر به خانه برود و با یک شام رمانتیک همسرش، کانی (کریستینا هندریکس)، را غافلگیر کند. او کانی را در اتاق خواب در حالی که لباس خرگوش تن دارد و با جک، کلانتر شهر (ران پرلمن)، که لباس گرگ به تن دارد (اگرچه ماینارد به عنوان یک شوخی مداوم اصرار دارد که جک بیشتر شبیه سنجاب به نظر میرسد)، مییابد. این زوج لباسپوش توضیح میدهند که باشگاه مخفیشان، فرز، فقط لباس میپوشند و مالش میدهند، اما رابطه جنسی ممنوع است، اما ماینارد ناراحت میشود و مست میکند. در آن حالت، او به مغازهاش برمیگردد و لباس گوریل میپوشد، سپس بدون هیچ دلیل مشخصی به سمت جنگل میرود. صبح روز بعد، او در کف مغازهاش بیدار میشود و متوجه میشود که پرسهزنیهای مستکنندهاش به عنوان گوریل شب قبل توسط همسایگان به پلیس به عنوان رویت بیگفوت گزارش شده است. این موضوع توجه کل شهر و یک برنامه تلویزیونی واقعنما با حضور یک متخصص تقلبی استرالیایی ساسکواک را برمیانگیزد. بروک (توماس لنون) در واقع آمریکایی است، اما امیدوار است با استفاده از شکار اسکواتچ، یک برنامه تلویزیونی راه بیندازد. او با کلانتر و شکارچی و چوببر محلی، بارت (ایان مکشین)، که قسم خورده بیگفوت را شکار کند، تیم میشود. مسلح به اسلحه، هم از نوع بیهوشکننده و هم گلوله، و یک چادر بزرگ، این سه نفر در شب به دنبال شکار موجودی غیرموجود میروند. ماینارد سعی کرده به کلانتر درباره گردش مستکنندهاش بگوید، اما کلانتر خیلی مشغول است و داستان را به سمت موقعیتهای بعید پیش میبرد. ماینارد به عنوان بیگفوت احساس تعهد میکند که برای رفاه شهر، این نمایش را ادامه دهد و بیهوش و افشا میشود. او بلافاصله به خاطر فریبکاری طرد میشود تا زمانی که مردم شهر متوجه مهربانی و درستکاری او نسبت به آنها میشوند.
درباره این موارد گفتگو کنید
- خانوادهها میتوانند در مورد انحراف فیلم از هدف اصلیاش بحث کنند، که به نظر میرسد این است که مینارد واقعاً آدم خوبی است. چرا فکر میکنید او این کار را میکند؟
- آیا باور دارید که شخصیت همسر ماینارد به عنوان فردی کارتونی و خودخواه، واقعی به نظر میرسد یا فکر میکنید این شخصیت اغراقآمیز صرفاً برای تقویت کمدی خلق شده است؟
- تلاش برای خندهدار کردن این داستان، مصنوعی به نظر میرسد؟ چه جنبههایی از این فیلم به عنوان کمدی کار میکنند و چه جنبههایی نه؟ آیا بهتر نبود به عنوان یک درام ساخته میشد؟
آنچه والدین باید بدانند
ویرایشوالدین باید بدانند که پاترسویل ایده اینکه یک فرد معمولی میتواند بر زندگی دیگران تاثیر بگذارد را از داستان کریسمس دیگری به نام زندگی شگفتانگیز است، گرفته است. در اینجا، یک فروشنده مغازه مهربان و بیادعا در مرکز داستانی قرار دارد که درباره یک شهر صنعتی در حال مرگ است که از افسردگی خود رهایی مییابد، زمانی که فردی به اشتباه باور میکند که بیگفوت در جنگلهای محلی در حال دویدن است. این موضوع یک گروه فیلمبرداری سودجو و گردشگران خرجکننده پول را جذب میکند و زندگی را به اقتصاد محلی تزریق میکند. زبان شامل کلمات ش*ت، جهنم و لعنتی و ک*س است. رابطه جنسی نیز ذکر میشود، اما در زمینه بزرگسالانی که از کسالت لباسهای حیوانات پشمالو میپوشند و به طور عجیبی و شوخطبعانه به یکدیگر میمالند. وقتی شکارچی هیولا به اصطلاح صدا جفتگیری بیگفوت را بیرون میدهد، یک شکاک میپرسد آیا او میخواهد با موجود رابطه جنسی داشته باشد. کسی میپرسد اگر یک مار گوش داشت، آیا با آن رابطه جنسی برقرار میکردید؟ مردی به دلیل فروپاشی ازدواجش مست میکند. برای آگاهی از فیلمهای بیشتر در این سبک، میتوانید برای دریافت ایمیلهای هفتگی شب فیلم خانوادگی ثبت نام کنید.
این فیلم چه نکات مثبتی دارد
این یک کمدی اجباری است با داستانی فانتزی که بدون هیچگونه نوشتار یا بازیگری فانتزی حمایتی همراه است. فرمولها بر خلاقیت حکومت میکنند. کارمند بیادعای اما حامی مینارد، که جودی گریر آن را بازی میکند، یک شخصیت کلیشهای است — «زن خوب» — چیزی فراتر از یک وسیله برای رساندن فیلم به هدفش، یعنی دادن به مینارد آنچه که او سزاوارش است. بخش زیادی از کمدی به تمسخر ضعیف شکارچی «هیولا»ی ترسویی از تلویزیون بستگی دارد که بیشتر در مورد مو و آرایش فکر میکند تا محتوای برنامهاش. شانون به اندازه کافی به عنوان پادویی برای همسر خودخواه و بیتوجهش دوستداشتنی است، اما کاملاً غیرقابل درک است که کسی شبها در جنگل به عنوان بیگفوت لباس بپوشد و در حالی که افرادی با اسلحه در حال دویدن در آن اطراف به دنبال شلیک به او هستند، در آنجا بدود.فیلم قطعاً باید آن غیرواقعی بودن را جبران کند و از آنجا که در انجام این کار شکست میخورد، هر چیزی که بعد از آن میآید به همان اندازه دشوار است که هضم شود یا حتی تحمل کردنش سخت است. در یک نقطه، مینارد قبل از اینکه برای آخرین بار به عنوان بیگفوت ظاهر شود، نامهای تایپ میکند، اما ما هرگز متوجه نمیشویم که او چه نوشته است. پایان فیلم به چیزی باورپذیر بازمیگردد. شهر به این درک میرسد که چگونه مینارد عزیز، مهربان و سخاوتمند را به عنوان یک امر بدیهی پذیرفته است و متوجه میشود که او چقدر بیشتر از آنچه که یک موجود افسانهای میتوانست به آنها بدهد، به آنها داده است.
دیدگاههای کاربران
دیدگاهی ثبت نشده است.