دوما

خوان، پسرِ نوجوانِ یک کشاورز سفیدپوست آفریقای جنوبی است. او یوزپلنگ کوچکی را به‌نام دوما پیدا می‌کند که پدر و مادرش را از دست داده است. یوزپلنگ دوست جدانشدنی پسرک می‌شود و با پدرش از او مراقبت می‌کنند. پدر بعد از بزرگ‌شدن یوزپلنگ از پسرش می‌خواهد که او را به حیات وحش بازگرداند، اما قبل از وقوع این مسئله پدرش از دنیا می‌رود و پسرک با مادرش برای امرار معاش از روستا به شهر می‌روند. حضور یوزپلنگ در شهر اتفاقات و خطرات زیادی را به همراه می‌آورد، این مسئله و علاقه‌ی بیش از حد او به دوما موجب تصمیمات خطرناکی از جانب او می‌شود‌. خوان به همراه یوزپلنگ از دست محیط‌‌بانان شهر فرار می‌کند و راهی کوهستان‌ها می‌شود. در مسیر خطرات بسیاری او را تهدید می‌کند، اما درنهایت موفق می‌شود، علی‌رغم علاقه‌ی بسیارش به دوما او را در حیات وحش که زیست طبیعیِ اوست رها کند.

• درباره‌­ی شرایط نگهداری از حیوانات در محیط خانه از کودکان خود بپرسید و در این باره با آن­ها صحبت کنید. از او بپرسید اگر چیز مورد علاقه‌اش را از دست دهد چه می‌کند؟ اگر تو به­‌جای پسربچه بودی چه می­‌کردی؟ دوست داری از چه حیوانی مراقبت کنی؟ خلاصه: برای حیوانات زندگی در جنگل بهتر است یا مراقبت خوب در دنیای انسان‌ها؟

این اثر داستان پسربچه‌­ای است که از یوزپلنگ کوچکی مراقبت می‌­کند و دنیای جدیدی را از حیات وحش نمایش می‌دهد، درنتیجه فرصت مناسبی است تا والدین به‌طور ویژه درباره‌ی حیات وحش، طبیعت و عریزه‌ی حیوانات اهلی و وحشی و شرایط نگهداری و حد و مرض نزدیکی با حیوانات با فرزندان خود صحبت کنند. در این داستان پسربچه پدرش را از دست می­‌دهد، این اتفاق ممکن است برای کودکان کم‌سن ناراحت‌­کننده باشد. از طرف دیگر او به‌­واسطه‌ی شدت علاقه‌­اش به یوزپلنگ، خانه‌ی خود را ترک می‌­کند و خطرات زیادی را متحمل می‌­شود. لازم است والدین علاوه بر تأکید بر رفتارهای مثبت او رفتارهای منفی و خطرناک او را نیز با فرزندانشان مرور کنند. شما می‌توانید از فرزندان خود بخواهید که خود را به‌جای پسربچه قرار دهند و در موقعیت او تصمیم بگیرند. شما از این طریق می‌توانید به‌شناخت بهتری از فرزند خود در موقعیت‌های احساسی و خطرآمیز برسید و در صورت لزوم راهنمای او باشید تا بتواند به تصمیم درست و پخته‌تری برسد.

دوما یک درام جذاب و آموزنده درباره گذر از نوجوانی به بزرگسالی است که با روح ماجراجویی هاکلبری فین و شکوه فیلم سیاه‌ اسبدار، بینندگان را با قدرت و اهمیت خانواده آشنا می‌کند. کودکان همانقدر که تحت تاثیر اکشن و هیجان فیلم قرار می‌گیرند، مجذوب روح ملایم و وفادار دووما نیز خواهند شد. داستان و شیوه روایت داستان در این فیلم درخشان است. کارگردانی که توسط کارول بالارد انجام شده که پیش از این فیلم‌های «سیاه‌اسبدار» و «به خانه پرواز کن» را ساخته، در این فیلم نیز مشهود است. دوربین با عشق و علاقه هر حرکت و صدایی از دووما را دنبال می‌کند و احساسات، اگر نه ویژگی‌های انسانی، را در بینندگان برمی‌انگیزد.الکساندر میچلتوس به خوبی نقش یک بچه زرنگ و بااستعداد به نام زان را بازی می‌کند که وفاداری‌اش با دوما برابری می‌کند. رابطه زان با ریپکونا به طور غیرمنتظره‌ای محبت‌آمیز است. ریپکونا که نقش پدر را برای او ایفا می‌کند، از او محافظت می‌کند و به او می‌آموزد که تغییر را بپذیرد، هم در خود و هم در دوما که دیگر حیوان خانگی نیست و بیشتر به یک حیوان وحشی تبدیل شده است. پیوندهای عاطفی - بین یک پسر و گربه‌ی چیتای او، یک پسر و مربی‌اش، یک پسر و پدرش که درگذشته و یک پسر و مادرش - نیروی محرکه واقعی این داستان هستند. دوما نشان می‌دهد که این پیوندها قوی‌تر از سرعت هر گربه‌ی چیتایی هستند.